۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

قانون " فرزند خوانده " ؛ مصلحت فقه و شریعت یا مصلحت کودکان ایران

جایی که بی عدالتی جایگزین قانون شود ؛ مبارزه به وظیفه ای مبرم تبدیل میگردد .
« برتولت برشت »

در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست که در سال 1388در مجلس به تصویب رسیده بود ؛ " ازدواج سرپرست با فرزند خوانده ممنوع اعلام شده بود " ؛ بعدا" در بهمن 91 در تکمیل این لایحه ؛ مجلس تبصره ای بآن اضافه کرد که " اگر کسی بخواهد با فرزند خوانده اش ازدواج کند ؛ حضانت آن بچه از او گرفته میشود . این لایحه پس از تصویب در مجلس ؛ برای تصویب نهائی به شورای نگهبان رفت و شورا بخاطر ممنوعیت این لایحه با " ازدواج سرپرست با فرزند خوانده " آن را مغایر با شرع تشخیص داده و برای تصحیح به مجلس برگرداند . این لایحه بعد از تصحیح و تغییراتی در مجلس ؛ بصورت زیر در 31 شهریور 1392 به تصویب رسید : ازدواج سرپرست با فرزند خوانده تنها می تواند با حکم دادگاه انجام پذیرد .
این لایحه بعد از اصلاح و تغییراتی توسط مجلس ؛ مجددا" برای تصویب نهائی به شورای نگهبان فرستاده شد که در 10 مهر این قانون با تائید شورای نگهبان ؛ به تصویب نهائی رسید . البته قانون حمایت از کودکان بی سرپرست ؛ قبلا" در 1353 در مجلس شاه با مسکوت گذاشتن موضوع ازدواج این کودکان ؛ به تصویب رسیده بود .
این لایحه با ماده 21 کنوانسیون بین المللیِ حقوق کودکان مغایرت دارد . در ماده 21 کنوانسیون آماده است : کشورهائی که سیستم " فرزند خواندگی " را مجاز میدانند ؛ باید منافع عالیه کودک را در اولویت قرار دهند . کنوانسیون در توضیح منافع عالیه نوشته است : حق حیات ؛ حق رشد ؛ امنیت ؛ بهداشت و آموزش . بعبارتی حمایت جسمی ؛ روحی ؛ امنیتی و بهداشتی کودکی که به فرزند خواندگی گرفته می شود ؛ باید در اولویت سرپرست قرار گیرد .
این لایحه که در ظاهر بر اساس مصلحت فقهِ شیعه و شریعت آخوندی ؛ توسط نمایندگان مجلس به تصویب رسیده است ؛ در واقع سرپوشی بر نیات پلید و طمع ورزیهای جنسی آخوندهای رذل و حرام لقمه می باشد که برای مخفی کردن درون مایه پلید خود ؛ از دین و شریعت مایه گذاشته اند ؛ بعدا" در این باره بیشتر توضیح خواهم داد . بررسی این قانون که امنیت روحی و روانی کودکان را به مخاطره می اندازد و کودکان یتیم و بی سرپرست را به سوژه های جنسی تبدیل می کند ؛ موضوع این مقاله است که بآن می پردازم .
اما قبل از اینکه در باره این قانون ارتجاعی و تبعات فاجعه بار آن بنویسم ؛ بهتر است به خاطره ای از زندان " اوین " در زمان شاه اشاره کنم :
از پیامدهای ضربه اپورتونیستی که در سال 54 به سازمان مجاهدین وارد شد ؛ براه افتادن جریانی به سردمداری آخوندها در زندانها بود ؛ که مجاهدین به آن " جریان راست ارتجاعی " لقب داده بودند و آن را تضاد اصلی " در درون نیروهای سیاسی " میدانستند . آخوندهای سردمدار این جریان در پاسخ به توطئه ساواک و برای رضایت و خوش آمد آنان ؛ فتوائی علیه مجاهدینِ زندانی صادر کردند که بر اساس آن مجاهدین نجس تلقی می شدند . بعد از این فتوا ؛ آخوندهای زندانی و همفکران آنها همه ارتباطات سیاسی ؛ صنفی و انسانی خود را با مجاهدین قطع کردند .
آخوندها در حالیکه خود نماد و سمبل پلیدی و نجاست ــ نجاست اعتقادی ؛ سیاسی ؛ فرهنگی و اخلاقی ــ بودند ؛ با توجیه شرع و احکام فقه " مجاهدین " را بخاطر نشست و برخاست و ارتباطات با زندانیانِ مارکسیست ــ مارکسیست ها را کافر و نجس میدانستند ــ نجس اعلام کردند و تمام ارتباطات خود را با آنها قطع نمودند . امّا واقعیت این بود که ؛ آنها از شرع و احکام فقه ؛ بعنوان سرپوشی برای بریدگی از سختی مبارزه و رهائی از زندان استفاده کردند . بعبارتی آخوندها با فاصله گرفتن و مرز بندی با نیروی رادیکال و جدی در مبارزه با شاه ؛ با زبان بی زبانی پیام بریدگی از مبارزه را به ساواک اعلام میکردند .
آن موقع ها من در بند 2 زندان اوین در کمون ــ زندگی جمعی ــ مجاهدین زندگی میکردم و بالتبع مشمول حکم صادره از سوی آخوندها و بعبارتی از سوژه های فتوایِ صادره بودم . آخوندها و افراد وابسته بآنها در حالیکه همه وسایل شخصی و صنفی زندگی خود را از بقیه افراد بند ــ مجاهدین ــ جدا و علامت گذاری کرده بودند ؛ همگی در اتاق 2 این بند جمع شده بودند و بقیه زندانیان در 4 اتاق دیگر بند ؛ زندگی میکردند .
بعد از این فتوا آنها تمام تلاش خود را بکار می بستند که خود و وسائلشان بهیچوجه با مجاهدین و وسایل شان قاطی نشده و تماس پیدا نکند تا ؛ به اعتقاد آنها به نجاست آلوده نگردد ــ عمدا" هم تلاش داشتند که این عمل بازتاب بیرونی داشته و باطلاع زندانبانها و ساواک برسد ــ . برای این منظور از جمله دمپائی های خود را از دمپائی های دیگر زندانیان جدا کرده با بستن تکه ای پارچه بآنها ؛ آنها را علامت گذاری کرده بودند تا با دمپائی مجاهدین ؛ قاطی و اشتباه نشود .
من و یکی دیگر از زندانیان وابسته به مجاهدین که مقداری جوان تر از جوانهای دیگر بوده و هنوز بازیگوشی های دوران کودکی را فراموش نکرده بودیم ؛ در اوقات استراحت و زمانیکه از مطالعه و نشست های آموزشی فارغ میشدیم ؛ هنگام قدم زدن در راهروهای بند زندان ؛ چون واکنش بعدی آخوندها را میدانستیم برای شوخی و رفع خستگی ؛ دمپائی آنها ــ یکی از دمپائی های علامت گذاری شده ــ را بپا میکردیم و بعد از یک دور در کریدور بند زندان ؛ آن را بجای اولش بر میگرداندیم .
بعد از این کار ما ؛ در هر بار آخوندِ صاحب دمپائی با شتاب و بلافاصله ــ برای اینکه واجب مبارزاتی اش به تأخیر نیافتد ــ دمپائی اش را به حمام و یا دستشوئی زندان میبرد و غسل میداد تا نجاست آن بر طرف شود . در واقع کار اصلی این جماعت در آن سالها به جای مبارزه و مقاومت در زندانهای شاه ؛ بیشتر در نگهبانی و شستشو و غسل دمپائی ؛ لباس و ظروف غذا و سایر وسایل زندگی آنها در زندان ــ ؛ سپری میشد . باین ترتیب در آن سالها و تا 
عی که التماس دعای آنها از طرف ساواک بر پذیرفته شد و مورد عفو ملوکانه قرار گرفتند و شر خود را کم کرده و از زندان آزاد شدند ؛ این بازی تلخ ؛ مسخره و چندش آور با شرع و دین ادامه داشت .
بعد از سرنگونی شاه و به حاکمیت رسیدن این جماعت ؛ سوء استفاده از دین و ایمان مذهبی مردم بصورتی سیستماتیک و گسترده همه روزه جریان داشته و دارد . و اتفاقا" رمز اصلی بقاء و دوام حکومت آخوندی هم ؛ همین عامل بوده است . یعنی با استفاده از اعتماد مذهبی مردم و انواع سوء استفاده ها از دین تا بحال دوام آورده اند و ملت و کشور ما را بخاک سیاه نشانده اند . آخرین نمونه استفاده آنها از دین ؛ تصویب قانون " ازدواج سرپرست با فرزند خوانده " است .
Freedom Messenger - Ghasedane Azadi
نگاره: ‏قانون " فرزند خوانده " ؛ مصلحت فقه و شریعت یا مصلحت کودکان ایران

جایی که بی عدالتی جایگزین قانون شود ؛ مبارزه به وظیفه ای مبرم تبدیل میگردد .
« برتولت برشت »

در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست که در سال 1388در مجلس به تصویب رسیده بود ؛ " ازدواج سرپرست با فرزند خوانده ممنوع اعلام شده بود " ؛ بعدا" در بهمن 91 در تکمیل این لایحه ؛ مجلس تبصره ای بآن اضافه کرد که " اگر کسی بخواهد با فرزند خوانده اش ازدواج کند ؛ حضانت آن بچه از او گرفته میشود . این لایحه پس از تصویب در مجلس ؛ برای تصویب نهائی به شورای نگهبان رفت و شورا بخاطر ممنوعیت این لایحه با " ازدواج سرپرست با فرزند خوانده " آن را مغایر با شرع تشخیص داده و برای تصحیح به مجلس برگرداند . این لایحه بعد از تصحیح و تغییراتی در مجلس ؛ بصورت زیر در 31 شهریور 1392 به تصویب رسید : ازدواج سرپرست با فرزند خوانده تنها می تواند با حکم دادگاه انجام پذیرد .
این لایحه بعد از اصلاح و تغییراتی توسط مجلس ؛ مجددا" برای تصویب نهائی به شورای نگهبان فرستاده شد که در 10 مهر این قانون با تائید شورای نگهبان ؛ به تصویب نهائی رسید . البته قانون حمایت از کودکان بی سرپرست ؛ قبلا" در 1353 در مجلس شاه با مسکوت گذاشتن موضوع ازدواج این کودکان ؛ به تصویب رسیده بود .
این لایحه با ماده 21 کنوانسیون بین المللیِ حقوق کودکان مغایرت دارد . در ماده 21 کنوانسیون آماده است : کشورهائی که سیستم " فرزند خواندگی " را مجاز میدانند ؛ باید منافع عالیه کودک را در اولویت قرار دهند . کنوانسیون در توضیح منافع عالیه نوشته است : حق حیات ؛ حق رشد ؛ امنیت ؛ بهداشت و آموزش . بعبارتی حمایت جسمی ؛ روحی ؛ امنیتی و بهداشتی کودکی که به فرزند خواندگی گرفته می شود ؛ باید در اولویت سرپرست قرار گیرد .
این لایحه که در ظاهر بر اساس مصلحت فقهِ شیعه و شریعت آخوندی ؛ توسط نمایندگان مجلس به تصویب رسیده است ؛ در واقع سرپوشی بر نیات پلید و طمع ورزیهای جنسی آخوندهای رذل و حرام لقمه می باشد که برای مخفی کردن درون مایه پلید خود ؛ از دین و شریعت مایه گذاشته اند ؛ بعدا" در این باره بیشتر توضیح خواهم داد . بررسی این قانون که امنیت روحی و روانی کودکان را به مخاطره می اندازد و کودکان یتیم و بی سرپرست را به سوژه های جنسی تبدیل می کند ؛ موضوع این مقاله است که بآن می پردازم .
اما قبل از اینکه در باره این قانون ارتجاعی و تبعات فاجعه بار آن بنویسم ؛ بهتر است به خاطره ای از زندان " اوین " در زمان شاه اشاره کنم :
از پیامدهای ضربه اپورتونیستی که در سال 54 به سازمان مجاهدین وارد شد ؛ براه افتادن جریانی به سردمداری آخوندها در زندانها بود ؛ که مجاهدین به آن " جریان راست ارتجاعی " لقب داده بودند و آن را تضاد اصلی " در درون نیروهای سیاسی " میدانستند . آخوندهای سردمدار این جریان در پاسخ به توطئه ساواک و برای رضایت و خوش آمد آنان ؛ فتوائی علیه مجاهدینِ زندانی صادر کردند که بر اساس آن مجاهدین نجس تلقی می شدند . بعد از این فتوا ؛ آخوندهای زندانی و همفکران آنها همه ارتباطات سیاسی ؛ صنفی و انسانی خود را با مجاهدین قطع کردند .
آخوندها در حالیکه خود نماد و سمبل پلیدی و نجاست ــ نجاست اعتقادی ؛ سیاسی ؛ فرهنگی و اخلاقی ــ بودند ؛ با توجیه شرع و احکام فقه " مجاهدین " را بخاطر نشست و برخاست و ارتباطات با زندانیانِ مارکسیست ــ مارکسیست ها را کافر و نجس میدانستند ــ نجس اعلام کردند و تمام ارتباطات خود را با آنها قطع نمودند . امّا واقعیت این بود که ؛ آنها از شرع و احکام فقه ؛ بعنوان سرپوشی برای بریدگی از سختی مبارزه و رهائی از زندان استفاده کردند . بعبارتی آخوندها با فاصله گرفتن و مرز بندی با نیروی رادیکال و جدی در مبارزه با شاه ؛ با زبان بی زبانی پیام بریدگی از مبارزه را به ساواک اعلام میکردند .
آن موقع ها من در بند 2 زندان اوین در کمون ــ زندگی جمعی ــ مجاهدین زندگی میکردم و بالتبع مشمول حکم صادره از سوی آخوندها و بعبارتی از سوژه های فتوایِ صادره بودم . آخوندها و افراد وابسته بآنها در حالیکه همه وسایل شخصی و صنفی زندگی خود را از بقیه افراد بند ــ مجاهدین ــ جدا و علامت گذاری کرده بودند ؛ همگی در اتاق 2 این بند جمع شده بودند و بقیه زندانیان در 4 اتاق دیگر بند ؛ زندگی میکردند .
بعد از این فتوا آنها تمام تلاش خود را بکار می بستند که خود و وسائلشان بهیچوجه با مجاهدین و وسایل شان قاطی نشده و تماس پیدا نکند تا ؛ به اعتقاد آنها به نجاست آلوده نگردد ــ عمدا" هم تلاش داشتند که این عمل بازتاب بیرونی داشته و باطلاع زندانبانها و ساواک برسد ــ . برای این منظور از جمله دمپائی های خود را از دمپائی های دیگر زندانیان جدا کرده با بستن تکه ای پارچه بآنها ؛ آنها را علامت گذاری کرده بودند تا با دمپائی مجاهدین ؛ قاطی و اشتباه نشود .
من و یکی دیگر از زندانیان وابسته به مجاهدین که مقداری جوان تر از جوانهای دیگر بوده و هنوز بازیگوشی های دوران کودکی را فراموش نکرده بودیم ؛ در اوقات استراحت و زمانیکه از مطالعه و نشست های آموزشی فارغ میشدیم ؛ هنگام قدم زدن در راهروهای بند زندان ؛ چون واکنش بعدی آخوندها را میدانستیم برای شوخی و رفع خستگی ؛ دمپائی آنها ــ یکی از دمپائی های علامت گذاری شده ــ را بپا میکردیم و بعد از یک دور در کریدور بند زندان ؛ آن را بجای اولش بر میگرداندیم .
بعد از این کار ما ؛ در هر بار آخوندِ صاحب دمپائی با شتاب و بلافاصله ــ برای اینکه واجب مبارزاتی اش به تأخیر نیافتد ــ دمپائی اش را به حمام و یا دستشوئی زندان میبرد و غسل میداد تا نجاست آن بر طرف شود . در واقع کار اصلی این جماعت در آن سالها به جای مبارزه و مقاومت در زندانهای شاه ؛ بیشتر در نگهبانی و شستشو و غسل دمپائی ؛ لباس و ظروف غذا و سایر وسایل زندگی آنها در زندان ــ ؛ سپری میشد . باین ترتیب در آن سالها و تا موقعی که التماس دعای آنها از طرف ساواک بر پذیرفته شد و مورد عفو ملوکانه قرار گرفتند و شر خود را کم کرده و از زندان آزاد شدند ؛ این بازی تلخ ؛ مسخره و چندش آور با شرع و دین ادامه داشت .
بعد از سرنگونی شاه و به حاکمیت رسیدن این جماعت ؛ سوء استفاده از دین و ایمان مذهبی مردم بصورتی سیستماتیک و گسترده همه روزه جریان داشته و دارد . و اتفاقا" رمز اصلی بقاء و دوام حکومت آخوندی هم ؛ همین عامل بوده است . یعنی با استفاده از اعتماد مذهبی مردم و انواع سوء استفاده ها از دین تا بحال دوام آورده اند و ملت و کشور ما را بخاک سیاه نشانده اند . آخرین نمونه استفاده آنها از دین ؛ تصویب قانون " ازدواج سرپرست با فرزند خوانده " است .
آیت الله ممدوجی عضو مجلس خبرگان رهبری در تائید اقدام شورا میگوید : ازدواج با فرزند خوانده حکم شرع است و حتی به تصویب قانون در مجلس هم ن‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر