۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

با درد و رنج هاي ريحانه جباري زنداني بيگناه زير حكم اعدام

چند روزی بود که تماس تلفنی با ریحانه دچار اختلال شده بود . امروز به دیدنش رفتم . مثل همیشه نبود . تسلیم بیخوابی شده و در همان اتاق که " از بالا " دستور داده بودند سکونت دارد . بیست و چهار ساعته زیر نظر " چشم پنهان" . دوربین مدار بسته . فشارهای دیگر هم شاخ و دم ندارند .
از راست و دروغهایی که در هم آمیخته شاکی بود . حتی به نوشته های من هم اعتراض کرد . دیگران برایش گفته اند که چه مطالبی منتشر شده . از طرف من و کسان دیگر . خودش دنبال آرامش نصفه و نیمه ای است که اکنون به هم خورده و بی قراری به جایش آمده .
گفتم چرا غمگینی؟ گفت کاش یا بمیرم یا برگردم به خانه . حد وسط ، زندانی بودن ، دیگر قابل تحمل نیست . گفتم من سالهاست به همین حد وسط قانعم . گفت تو تویی و من من . تو قانعی و من خسته .
جمله ای گفت :" باران در تهران ،‌سیل در شهر ری را به دنبال دارد ".
برایش نگفتم که من هم خسته ام ولی با زمان و فرسایش ناشی از آن میجنگم . چون عاشق توام .چون تو را میخواهم . چون نتوانسته ام راضی شوم به هیچ رضایی به جز آزادی تو . چون رویایی به جز دیدنت در خانه مان ندارم . چون آرزوی تکرار سفری دیگر به شهرهای دور و نزدیک ایران با همسفری تو را دارم . چون تو فرزند منی و هیچ مادری طاقت دیدن جای خالی بچه اش را ندارد . من نگفتم و او ندانست . او گفت و من دانستم که گاهی ارزش واقعی زندگی گم میشود در هیاهوی بسیار برای هیچ .

از فيسبوك خانم شعله پاکروان مادر ریحانه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر