۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

شیوع یک مسمومیت ویروسی در بند هشت اوین

خبرگزاری هرانا – با شیوع یک بیماری چند تن از زندانیان بند هشت زندان اوین به نوعی مسمومیت دچار شده اند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، یک منبع مطلع در این باره گفت: “یک ویروسی در بند ۸ آمده که چند تن از زندانیان منجمله بابک آسیایی دچار آن شده اند و در واقع شبیه نوعی مسمومیت است. بابک آسیایی دائماً، تمام مدت در دستشویی است، هرچه که می خورد، حتی آب، بالا می آورد و هم چنین دچار اسهال شده است، از طرفی به بهداری هم منتقل نشده است.”
ابتلای چند تن از زندانیان به این بیماری موجب نگرانی همبندیان از وضعیت بیماران و همچنین خطر سرایت این بیماری به دیگران شده است.
لازم به یادآوری است که بند هشت “بدترین بند زندان اوین” توصیف شده است که در آن تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و امنیتی بر خلاف اصل تفکیک جرائم در ازدحامی فوق العاده و بدون امکانات به همراه زندانیان غیرسیاسی نگهداری می شوند و اعتراضات مکرر زندانیان و خانواده ها نیز تا کنون راه به جایی نبرده است.
مادر امید على شناس یکى از زندانیان سیاسى بند ٨، پیشتر در مصاحبه اى با خبرگزارى هرانا، شرایط پسرش در بند هشت زندان اوین را بد و نگران کننده توصیف کرده بود: «وضعیت نگهدارى اش در بند هشت اصلا خوب نیست، تعداد آنقدر زیاد است که زندانیان حتى در راهرو مى خوابند و تنها جایى که کسى نمى خوابد حمام و دستشویى بند است، تفکیک نشدند و با زندانیان جرائم مالى و دزدى و چاقوکشى یکجا هم بند هستند و نگرانی از ایجاد درگیرى هست، شرایط بهداشتى خیلى بد است و به دلیل ازدحام بیمارى ها سریع همه گیر مى شوند، اخیرا یک آنفلوآنزایى وارد بند شده و همه زندانیان دچار شدند، پسر من هم مریض است و به عنوان یک مادر اصلا احساس امنیت نمى کنم و نگران شرایط هستم»
یکى از نزدیکان مجید مقدم دیگر زندانى سیاسى این بند نیز در این باره به گزارشگر هرانا گفته بود: «جمعیت بند هشت اینقدر زیاد است که بعضی زندانیان در راهرو بند و کنار دستشویی می خوابند، متهمین مالی و کلاهبرداری رابطه خوبی با زندانیان سیاسی ندارند و به تحریک مسئولین زندان درپی ایجاد درگیری هستند و فشار روانی خیلی زیادی روی زندانیان سیاسی ایجاد می کنند.»
اغلب زندانیانی که پس از انتخابات ۹۲ بازداشت شده اند در بند هشت نگهداری می شوند و همچنین تعداد زیادی از زندانیان نیز از بند ۳۵۰ به این بند منتقل شده اند.


zendan evin

قوه قضاییه دژخیم حکومت آخوندی صدور حکم رذیلانه اعدام برای محمدعلی طاهری را تایید کرد

خبرگزاری قاصدان آزادی: بیش از یک ماه پس از انتشار اخبار ضد و نقیض در خصوص صدور حکم اعدام برای محمدعلی طاهری، بنیان‌گذار “عرفان حلقه”، قوه قضاییه دژخیم حکومت آخوندی ، ابلاغ چنین حکمی به وکیل وی را تایید کرد.
بنابر گزارش خبرگزاری “میزان” متعلق به قوه قضاییه، روز چهارشنبه (۷ مرداد-۲۹ جولای) به نقل از یک منبع آگاه در این قوه نوشت که وکیل آقای طاهری «مدت قانونی جهت اعتراض یا تجدیدنظر خواهی» به حکم اعدام موکلش را خواهد داشت.
این خبرگزاری از محمدعلی طاهری با عنوان «سرکرده فرقه انحرافی حلقه یا عرفان کیهانی» یاد کرده است.
خبر صدور اعدام برای این زندانی عقیدتی، نخستین بار در روز ۳۰ خرداد (۲۰ ژوئن) توسط خبرگزاری “تسنیم” وابسته به سپاه پاسداران منتشر شد. این خبرگزاری به نقل از محمود علی‌زاده‌ طباطبایی، یکی از دو وکیل آقای طاهری نوشته بود که شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران که ریاست آن را قاضی محمد مقیسه‌ای بر عهده دارد، حکم اعدام موکلش را به اتهام “افساد فی‌الارض” صادر کرده است.
این خبر با وجود انتشار گسترده‌، در همان روز توسط خبرگزاری قوه قضاییه تکذیب شد.
محمدعلی طاهری روز ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ توسط ماموران اطلاعات سپاه بازداشت شد و پس از ماه‌ها بازجویی که با پخش اعترافات تلویزیونی وی همراه بود، از سوی دادگاه انقلاب به‌ مجموعه اتهامات “توهین به مقدسات”، “مداخله غیرقانونی در امور پزشکی و درمان بیماران”، “ارتکاب فعل حرام و ارتباط نامشروع از طریق لمس نامحرم”، “استفاده غیرمجاز از عناوین علمی” و “انتشار آثار ضالّه”، به ۵ سال حبس، پرداخت ۹۰۰ میلیون تومان جزای نقدی و ۷۴ ضربه شلاق محکوم گردید.
دادگاه در آن زمان، نسبت به اتهام “افساد فی‌الارض” در پرونده نقص گرفت و پرونده را به دادسرا باز گرداند که پس از بررسی دوباره‌ی این مورد اتهامی در دادسرا، جلسه‌ی دادگاه برای رسیدگی به آن در روز نهم اردیبهشت‌ماه امسال برگزار شد.
آقای طاهری بیش از چهار سال گذشته را در سلول‌های انفرادی و بسته گذرانده و بارها در اعتراض به وضعیتش، دست به اعتصاب غذا زده است.
او در فروردین‌ماه ۹۲ نامه‌ای چهار صفحه‌ای را خطاب به احمد شهید، گزارش‌گر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر در ایران به نگارش درآورد و در آن، جزییات فشارهای واردشده بر خود و خانوده‌اش را از زمان بازداشت در اردیبهشت ۱۳۹۰ فاش کرد.
هم‌چنین، بسیاری از اعضای “عرفان حلقه” (موسسه‌ای به ریاست محمدعلی طاهری که در زمینه‌ی “طب فرادرمانی” در ایران فعالیت می‌کند) طی سال‌های گذشته توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی بازداشت و به حبس محکوم شدند و شماری از آن‌ها، هم‌اکنون، در حال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.



۱۳۹۴ مرداد ۸, پنجشنبه

احضار محمد امین زارع دار به پلیس امنیت

خبرگزاری هرانا – در پی امتناع محمد امین زارع دار از مراجعه به پلیس امنیت پس از احضار تلفنی، مأموران به منزل این فعال مدنی مراجعه کرده و در غیاب وی ضمن تفتیش وسایل وی را با خود بردند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خانواده محمد امین زارع دار گفته اند که وی طی یک تماس تلفنی برای بیست و هفتم تیرماه به پلیس امنیت احضار شده بود که پس از امتناع وی روز دوشنبه پنجم مردادماه مأمورانی از پایگاه پنجم پلیس امنیت در غیاب وی به منزل مراجعه کردند و پس از بازرسی بخشی از وسایل شخصی وی را با با خود بردند.
این فعال مدنی به دلیل مشکلات شخصی و ترس از بازداشت طولانی مدت از مراجعه به پلیس امنیت امتناع کرده است.
گفته می شود احضار محمد امین زارع دار احتمالا به دلیل فعالیت های وی در فضای مجازی و انتشار اخبار مرتبط با زندانیان سیاسی و مدنی صورت گرفته است.
mohammad amin zare dar


انتقال سعید ملک پور به بند ۸ زندان اوین

خبرگزاری هرانا – سعید ملک پور محکوم جرائم سایبری که به حبس ابد به اضافه هفت سال و نیم زندان محکوم شده است، اخیرا در هفتمین سال حبس به بند هشت زندان اوین منتقل شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این انتقال در حالی انجام شد که طی یک سال گذشته وی در بند ۴ زندان اوین با نظر رئیس بند و با توجیهات امنیتی از ملاقات حضوری محروم بوده است.
خواهر سعید ملک پور در گفتگو با گزارشگر هرانا در این باره گفت: “مادرم به دلیل شرایط جسمی اش امکان حضور در ملاقات های کوتاه کابینی هفتگی را ندارد و در یک سال گذشته هم رئیس بند ۴ با این توجیه که اتهامت سعید امنیتی است از اعطای ملاقات حضوری خودداری می کرد تا اینکه با پیگیری های خود سعید و خانواده فعلا به بند هشت منتقل شده است که علاوه بر محکومین مالی محکومین امنیتی هم در ان حضور دارند و ظاهرا با ملاقات های حضوری ماهانه قرار است موافقت بشود.”
این دانش آموخته دانشگاه صنعتی شریف در مهرماه ۱۳۸۷ در تهران دستگیر شد و از سوی ارتش سایبری جمهوری اسلامی به مدیریت سایت‌های پورنوگرافی فارسی‌زبان متهم شد. تبلیغ علیه نظام، توهین به مقدسات، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور، ارتباط با گروه‌های معاند نظام و فساد فی الارض از جمله اتهاماتی بود که برای سعید ملک‌پور در نظر گرفته شد و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی بابت آن حکم اعدام و هفت سال و نیم حبس صادر شد، این حکم در دی ماه ۱۳۹۰ در دیوان عالی کشور تأیید شد و در ۲۷ بهمن ۱۳۹۰، برای اجرای احکام ارسال شد ولی بعدا با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد.
سعید ملک پور طی نامه ای از درون زندان گفته است که از زمان بازداشت به مدت ۳۲۰ روز در حبس انفرادی، بدون ملاقات و بدون دسترسی به کتاب و روزنامه به سر برده و تنها یک جلد قرآن، یک مهر و یک بطری آب در اختیار داشته است و در تمام این مدت زیر فشار و شکنجه بوده است. پدر او در آخرین روزهای اسفند ۸۷ فوت کرده ولی حدود ۴۰ روز بعد در یک تماس تلفنی ۵ دقیقه‌ای از این امر مطلع شده است.
بازجویان با فشار و نیز طرح این مساله که فیلم‌های مصاحبه برای دریافت بودجه پروژه گرداب است و وعده آزادی با وثیقه او را راضی به اعتراف تلویزیونی کرده‌اند و پخش این اعترافات بدون پوشش صورت و در فاصله روز سوم تا هفتم درگذشت پدرش ضربه سختی به خانواده او وارد آورده است.
ملک‌پور همچنین گفته است در صورت بررسی پرونده توسط کارشناس کامپیوتر و اینترنت می‌تواند بی‌گناهی خود را ثابت کند چرا که طبق عرف برنامه نویسی، اسم و مشخصات کامل خود را در فایل این برنامه نوشته شده وارد کرده و این برنامه بدون اطلاعش در یک سایت مستهجن استفاده شده است و چون تنها او اسم حقیقی‌اش قابل شناسایی بوده به اتهام راه‌اندازی و مدیریت سایت دستگیر شده است.
با این وجود مریم ملک پور امیدوار است که گشایش های احتمالی در ایران منجر به آزادی برادرش شود: “امیدوارم بعد از حل مشکلات خارجی و توافق که شادی همه مردم ایران را به همراه داشت فرصتی هم در داخل و برای حل مشکلات داخلی فراهم شود و به زودی نوبت به آزادی همه زندانیان و مخصوصا برادرم برسد که طی این سال ها بی گناه و به بهانه های امنیتی زندانی شده اند.”
saeid malekpoor


۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

عفو بین الملل : ایران در ردیف کشورهای بد با بیشترین اعدامها Amnesty International: Iran looks set to surpass its execution figures for 2014. خبرگزاری قاصدان آزادی: عفو بین الملل در آخرین گزارش مربوط به اعدامهای شش ماه اول سال 2015 به آمار :اعدامهای انجام شده در ایران اشاره کرده ومی نویسید . ایران در سال جاری تا کنون 700 نفر را اعدام کرده است . بسیاری از این اعدامها بطور رسمی به آن اذعان نشده است .سال گذشته آماری که عفوبین الملل به ثبت رساند حداقل 743 اعدام در طول 12 ماه بود . ولی اینکه ایران فقط در شش ماه اول این سال بیش از 600 نفر را به کام مرگ کشانده عمیقا نگران کننده است Iran has so far this year executed nearly 700 people – many of these executions were not officially acknowledged. In 2014, Amnesty recorded at least 743 executions in Iran over 12 months. That the country put more than 600 people to death just six months into this year is deeply troubling.

خامنه‌ای در توییتر خود عکس اوباما در حال خودکشی منتشر کرد

خبرگزاری قاصدان آزادی: خامنه ای در حساب انگلیسی زبان خود در شبکه اجتماعی توییتر عکس باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا را به گونه ای منتشر کرد که کلتی به سمت سر خود نشانه رفته و در حال خودکشی است.
در این عکس نامی از اوباما برده نشده، اما عکسی در سایه از مردی منتشر شده که شبیه اوباما است. این عکس شامل پرچم ایالات متحده آمریکا بر روی سینه مرد نیز هست و علاوه بر آن پرچم آمریکا در کنارش قرار گرفته است.
در کنار عکس، ترجمه بخشی از سخنرانی خامنه ای در روز 18 ژوئیه جاری منتشر شده که گفته بود «(رئیس جمهور آمریکا) گفته می‌تواند ارتش ایران را نابود کند... ما از هیچ جنگی استقبال نمی‌کنیم اما ...»
جواب این اما... عکسی بود که در زیر این پیام منتشر شده و آن خودکشی اوباما است. این عکس دو بار در حساب توییتر انگلیسی زبان رهبر ایران منتشر شده است.
این حساب کاربری را بیش از 141 هزار کاربر پی گیری می کنند. خامنه ای دو حساب دیگر به زبان های فارسی و اسپانیایی در توییتر دارد.


۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

اعدام جنایتکارانه ۱۰ زندانی از جمله ۱ هموطن بلوچ و یک شهروند افغان از زندان مرکزی کرج

خبرگزاری قاصدان آزادی: بنابر گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، روز دوشنبه ۵ مردادماه ۱۰ زندانی از جمله یک هموطن بلوچ و یک شهروند افغان در یک اعدام جمعی و ضد بشری از زندان مرکزی کرج به دار آویخته شدند .
سن اعدام شده ها بین ۲۵ تا ۳۵ سال و از سالنهای ۵ و۱،۲،۳،۴ زندان مرکزی کرج بودند .تمامی اعدام شده ها روز شنبه ۳ مردادماه جهت اجرای حکم قرون وسطایی اعدام به سلولهای انفرادی منتقل شده بودند. اسامی اعدام شده ها به قرار زیر می باشد :
۱ـ ساسان سالاری ۲ ـ امان الله بلوچ زهی ۳ ـ مهدی رستمی ۴ـ محمد حسن زاده ۵ ـ علی حسنی ۶ ـ میثم حسن نژاد ۷ ـ کاکا محمد افغان ۸ ـ رضا کرم پور ۹ ـ امید محمدی ۱۰ـ مصطفی ...
روز یکشنبه ۴ مرداد ماه به خانواده های آنها اجازه آخرین ملاقات با عزیزانشان داده شد.
رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای پس از نوشیدن زهر اتمی برای ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه بطرز جنون آمیزی به اعدام های جمعی در تمامی نقاط ایران روی آورده است.
موج جدید اعدام ها که بطور مستمر در زندانهای ولی فقیه آخوند علی خامنه ای که بیشتربه اردوگاه های مرگ تبدیل شده است را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کنیم و از دبیر کل سازمان ملل متحد ،کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی می خواهیم برای متوقف کردن ماشین اعدامهای جمعی در ایران پرونده جنایت علیه بشریت آخوند علی خامنه ای و سایر آخوندهای همدست وی را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع دهند.

۱۳۹۴ مرداد ۴, یکشنبه

نفرت پراکنی علیه بهائیان؛ شعار مرگ روی دیوار شهروندان / تصویر

خبرگزاری هرانا – عوامل نامشخص با درج شعار “مرگ بر بهایی” روی دیوار خانه یک شهروند بهایی در تهران این خانواده را تهدید کردند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این شعار تهدید آمیز شامگاه شنبه سوم مرداد ماه بر روی دیوار خانواده بهایی اقدسی واقع در خیابان سازمان برنامه در غرب تهران درج شده است.
به گفته خانواده اقدسی این اولین بار است که چنین اتفاقی برای آن ها می افتد و عوامل این اقدام هنوز شناسایی نشده است.
نوشتن شعارهای تهدیدآمیز علیه بهائیان موضوع چندان تازه ای نیست و اغلب حتی از تریبون های رسمی و تلویزیون و فتاوای برخی مراجع تقلید نیز تکرار می شود و نیروهای امنیتی و قضایی نیز تاکنون علیه این نفرت پراکنی ها اقدام خاصی انجام  نداده اند.

marg bar bahayi2

تمدید قرار بازداشت علی پیروز از اعضای هیات مدیره معلمان کرج

خبرگزاری هرانا ـ قرار بازداشت معلم زندانی علی پیروز تمدید شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از حقوق معلم و کارگر، مسئول پرونده علی پیروز احمدی و بازپرس شعبه شش گفته است که وی باید برای ادامه تحقیقات به مدت ۲۴ ساعت دیگر در بازداشت بماند.
عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان کرج روز شنبه سوم مرداد ماه پس از احضار و مراجعه به پلیس امنیت البرز بازداشت شد.
پس از اتمام بازجویی، تحت الحفظ به دادسرای عمومی و انقلاب کرج اعزام شده وپس از بازگشت به پلیس امنیت برای ۲۴ ساعت حکم بازداشت نامبرده صادر و در پلیس امنیت استان البرز دربازداشت شد، درحالیکه از اتهامات نامبرده هیچ گونه اطلاعی دردست نیست.
در روز یکشنبه چهارم مرداد، حوالی ساعت ۱۱ علی پیروز همراه دو مامور با روحیه خوب به دادگاه عمومی و انقلاب کرج مراجعه نمود.
پس از طی کردن  مراحل اداری، پرونده ی ایشان به شعبه ی ششم ارجاع داده شد. علی رغم اینکه تعدادی از همکاران با فیش حقوقی حقوقی در محل حضور داشتند و منتظر آزادی وی بودند، حوالی ساعت ۱۴ بازپرس شعبه شش و مسئول پرونده وی، به همکاران اعلام نمودند که برای ادامه تحقیق می بایست آقای پیروز به مدت ۲۴ ساعت دیگر همچنان در بازداشت باشند.
از سوی دیگر اعلام نمودند که همراهان وی با سندی به ارزش ۳۰ میلیون تومان روز دوشنبه پنج مرداد در دادسرای انقلاب حضور داشته باشند.
ali pirooz


۱۳۹۴ مرداد ۳, شنبه

هشتمین ماه بازداشت امیر امیرقلی در بلا تکلیفی کامل

خبرگزاری قاصدان آزادی: بنابر گزارش فعالان حقوق بشر در ایران،بیش از هفت ماه از بازداشت امیر امیرقلی زندانی سیاسی بند هشت زندان اوین میگذرد اما هنوز از تشکیل دادگاه این فعال سیاسی و مدنی هیچ خبری نیست. دادگاه این فعال سابق دانشجویی قرار بود در دوم خرداد ماه برگزار شود که با وجود اعزام وی برگزار نشد و تاریخ جدید محاکمه نیز از سوی دژخیم صلواتی اعلام نشده است.
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب و پیشتر شعبه ۶ بازپرسی اوین، نیز تا کنون از تبدیل قرار بازداشت به قرار وثیقه و آزادی موقت وی تا صدور و قطعی شدن حکم نیز خودداری کرده اند.
امیر امیرقلی فعال دانشجویی سابق در تاریخ ۱۰ آذرماه سال گذشته بازداشت شد و حدود دو ماه در انفرادی های بند ۲۰۹ اوین و تحت بازجویی بود و پس از پایان بازجویی ها به بند هشت زندان اوین منتقل شد.
اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام، توهین به مقدسات و توهین به رهبری اتهاماتی بود که از سوی بازپرس ناصری در شعبه ۶ بازپرسی دادسرای اوین به وی تفهیم شد.
به گفته یکی از نزدیکان، اتهام اجتماع و تبانی و فعالیت تبلیغی به دلیل شرکت امیر امیرقلی در تجمعات حمایت از کوبانی و اتهام توهین به مقدسات و توهین به رهبری به علت مطالبی بود که در فیسبوک شخصی‌اش به اشتراک گذاشته بود.
امیر امیرقلی پیشتر به دلیل فعالیتهای سیاسی و دانشجویی در سال ۸۷ بازداشت و متعاقب آن از دانشگاه نیز اخراج شد، وی هم اکنون در هشتمین ماه بازداشت در بند هشت زندان اوین نگهداری می شود.
بند هشت در حال حاضر یکی از بدترین بندهای زندان اوین است که تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی بر خلاف اصل تفکیک جرائم و در ازدحام و بدون کمترین امکانات در آن نگهداری می شوند.


برگزاری مراسم سالگرد احمد شاملو در فضای امنیتی شدیدو دستگیری جواد قاسمی از اعضای کانون نویسندگان ایران

خبرگزاری قاصدان آزادی: روز جمعه، ۲ مرداد ماه ۱۳۹۴، به دعوت کانون نویسندگان ایران، یادبود پانزدهمین سالروز درگذشت احمد شاملو، نویسنده و شاعر در سر مزار او در امام زاده طاهر کرج برگزار شد و دوستدرانش مزاراین شاعر بزرک را گلباران کردند.
فضای کاملا امنیتی بر مراسم حکمفرما بود و هرکسی فیلم و یا عکس از مراسم می‌گرفت دوربین و یا گوشی تلفن او توسط ماموران ضبط می‌شد.
ناصر زرافشان در گفتگو با صدای آمریکا عنوان کرده که جواد قاسمی از اعضای کانون نویسندگان ایران در مراسم امروز بازداشت شده است.
احمد شاملو متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‌گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود.احمد شاملو پس از تحمل سال‌ها رنج و بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شده‌است. سنگ مزار او چندین بار ازسوی افراد ناشناسی تخریب شده است.


۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

بازداشت یک جوان افغان به اتهام توهین به رهبری

خبرگزاری هرانا – یک جوان افغان به نام “شفیع الله نوری” که به اتهام توهین به رهبری و توهین به بنیان گذار جمهوری اسلامی بازداشت شده بود روز گذشته به بند ۸ زندان اوین منتقل شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شفیع الله نوری، متولد سال ۱۳۷۳ که در فضای مجازی به خصوص شبکه های اجتماعی فعالیت داشته به اتهام توهین به رهبری و توهین به بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران بازداشت و به بند ۸ زندان اوین منتقل شد.
لازم به ذکر است آقای نوری علیرغم دارا بودن تابعیت کشور افغانستان بیشتر عمر خود را در ایران سپری کرده است.

bazdasht faal da donyay majazi

تسهیل اعطای تابعیت ایرانی با نظر سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات

خبرگزاری هرانا ـ مجلس شورای اسلامی طرحی را در دست بررسی دارد که اعطای تابعیت ایرانی به “رزمندگان و مجاهدان” غیر ایرانی را با نظر سپاه پاسدارن و وزارت اطلاعات تسهیل می کند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از روزنامه اعتماد، در روزهای گذشته مرکز پژوهش‌های مجلس متنی را در سایت خود منتشر کرد با عنوان “اظهارنظر کارشناسی درباره طرح اصلاح ماده ٩٨٠ قانون مدنی جهت تسهیل اعطای تابعیت به رزمندگان، ایثارگران و نخبگان غیرایرانی”، متن مورد نظر به بحثی اشاره دارد که فروردین‌ماه امسال در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس مطرح شد و درپی آن این سوال را با خود به همراه آورد که آیا قرار است قوانین تابعیت کشور با طرح مجلس تغییر پیدا کند یا نه.
با انتشار متن مرکز پژوهش‌ها این سوال پررنگ‌تر می‌شود آیا نخستین گام عبور از قانون فعلی تابعیت ایرانی از قانون تابعیت براساس خون و ورود به دایره تابعیت از طریق خاک در نخستین مرحله قرار است به مبارزان غیرایرانی که درراستای اهداف جمهوری اسلامی ایران در خارج از مرزها می‌جنگند، خوشامد بگوید، در متن منتشر شده آمده است: “این طرح درصدد تسهیل اعطای تابعیت به رزمندگان و مجاهدان غیرایرانی است که در مسیر نبرد حق علیه باطل شرکت نموده یا نخبگانی که درصدد خدمت به جمهوری اسلامی هستند”.
مرکز پژوهش‌های مجلس ضمن تایید کلیات این طرح نکاتی را به آن افزوده از جمله دسته‌بندی گروه‌های هدفی که قرار است از این امتیاز برخوردار شوند:
رزمندگان و مجاهدین غیرایرانی
خانواده شهدای غیرایرانی
جانبازان غیرایرانی
همکاران ویژه با نهادهای انقلابی
نخبگان غیرایرانی “طبق متن منتشرشده منظور کسانی هستند که در زمینه‌های اطلاعاتی یا تدارکاتی همکاری‌های لازم را با نهادهای انقلابی داشته‌اند هرچند رزمنده نبوده و در میدان‌های جنگ حضور نداشته‌اند”.
مرکز پژوهش‌ها برای هریک از این پنج گروه هدف شرایطی را قرار داده است تا دایره پذیرش اتباع تازه با معیارهای سختگیرانه‌ای ترسیم شود. پس از درخواست کتبی متقاضیان به کسب تابعیت ایرانی دومین نکته مهم “بررسی درخواست آنان توسط سپاه پاسداران” است که در مورد چهار گروه اول الزامی در نظر گرفته شده است.
در مورد گروه رزمندگان این تایید از این جهت ضرورت دارد که “مشخص باشد که فرد متقاضی در مسیر اهداف جمهوری اسلامی تلاش نموده و تحت امر سپاه بوده است نه اینکه به صورت شخصی و بدون اذن، مجاهدت یا تلاشی را انجام داده باشد”.
برای رزمندگان فرضی شرط عدم امکان رجوع به کشور متبوع یا سکونت آن هم در نظر گرفته شده تا در مواردی که فرد می‌تواند با مراجعه به کشور خود به عنوان عنصر مجاهد ایفای نقش کند، اعطای تابعیت یا اقامت دایم او را احتمالا از تبدیل از عنصر مجاهد به عنصر ساکن بازندارد.
پنج سال اقامت در ایران “به عنوان مقدمه علقه و علاقه وی به کشور ایران” از دیگر شرط‌های پیشنهادی است، مدت زمان ماموریت‌های احتمالی هم به عنوان زمان سکونت در ایران در نظر گرفته خواهد شد و البته نداشتن سابقه کیفری هم از جمله موارد مورد نیاز برای بررسی درخواست تابعیت ایرانی در نظر گرفته شده است.
پنج سال تعهد خدمت چه برای رزمندگان و چه گروه نخبگان در نظر گرفته شده است. در مورد خانواده شهدای غیرایرانی هم همان شرایط موجود است با این تفاوت که “عدم ازدواج همسر شهید” هم گنجانده شده است زیرا در صورت ازدواج مجدد تابعیت زوج شامل حال او می‌شود.
درخصوص جانبازان علاوه بر شرایط بالا، شرط ٢۵ درصد یا بالاتر جانبازی ذکر شده است و البته در مورد همکاران ویژه یکی از شرط‌ها “تایید بالاترین مقام سپاه پاسداران یا وزارت اطلاعات برای سدباب سوءاستفاده” در نظر گرفته شده.
یکی از جالب‌توجه‌ترین موضوعات در این طرح نحوه تایید تابعیت است که طبق پیشنهاد مرکز پژوهش‌ها قرار است به صورت کامل در اختیار سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات قرار بگیرد و فقط در مورد نخبگان کمیته‌ای متشکل از نماینده وزارت کشور، نماینده دادستان کل کشور، نماینده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نماینده وزارت اطلاعات و نماینده دستگاه مرتبط به تخصص درخواست‌دهنده مانند وزارت علوم یا وزارت دفاع است.
نماینده موافق: هدف حمایت از شیعیان علاقه‌مندبه ایران است
پس از تماس با چند نفر از نمایندگان خانه ملت از کمیسیون‌های مختلف آنچه به نظر می‌رسد این است که طرحی که می‌تواند علامت سوال‌ها و بحث‌های بسیاری با خود به همراه داشته باشد هنوز در خود مجلس چندان دقیق به اطلاع تمامی نمایندگان نرسیده و بیشتر کلیت آن دیده یا شنیده شده است.
اما در همین حدود هم موافقان و مخالفانی برای خود دست و پا کرده است، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس می‌گوید اصل این طرح برای حمایت از مجاهدانی است که علاقه‌مند به حفاظت از منافع شیعه هستند، احمد بخشایش‌اردستانی با اشاره به اینکه هر یک از کشورها در منطقه خط قرمزهایی دارند که برای حفاظت از آنها تلاش می‌کنند، می‌گوید: “ما رهبر جنبش مقاومت در منطقه هستیم”.
مثلا در سوریه نبرد با داعش در جریان است اما ما مایل نیستیم که نیروی ایرانی در آنجا داشته باشیم اما برخی شیعیان پاکستانی، افغانستانی و ترکمنستانی هستند که مثلا برای حفاظت از حرم حضرت زینب داوطلب هستند، ما از مجاهدت این نیروها استفاده می‌کنیم.
همان‌گونه که امریکا و اروپا برای برخورد با داعش نیروی ائتلاف تشکیل داده‌اند که مبادا روزی حادثه ١١ سپتامبر دوباره برایشان تکرار شود ما هم نیروی زمینی داریم که در راستای منافع ما تلاش می‌کنند و دادن تابعیت به این افراد کار بدی نیست، بخشایش البته این نکته را هم اضافه می‌کند که اعطای تابعیت سختگیرانه خواهد بود و به افراد کمی تعلق می‌گیرد تا ترکیب جمعیتی کشور را تحت‌الشعاع قرار ندهد.
نماینده مردم اصفهان در خصوص اعطای تابعیت به گروه “نخبگان” به نحوی آن را بحث فرعی می‌داند که در کنار اصل قضیه اعطای تابعیت به مجاهدان مطرح شده: “این بحث نخبگان بحث حاشیه‌ای است ما همین حالا هم به اندازه کافی نخبه داریم و برای دکترهای خودمان هم کار نداریم، چه برسد به اینکه بخواهیم به نخبه‌های دیگر تابعیت بدهیم”.
بحث بر سر همان حمایت از نیروهای شیعه و مبارزان در منطقه است، بخشایش در پاسخ به اینکه دولت چه واکنشی به این طرح خواهد داشت معتقد است: “دولت در گام اول احتمالا مخالفت خواهد کرد چون همین جمعیت ٧۵میلیون‌نفری خودش را نمی‌تواند سیر کند اما از آنجایی که بحث ایدئولوژیک مطرح است، فکر می‌کنم نهایتا سکوت می‌کند و این طرح اجرایی می‌شود”.
نماینده مخالف: طرح در تضاد با اصل ٧۵ قانون اساسی است
در سوی دیگر ماجرا نمایندگانی هستند که تصویب این طرح را به لحاظ قانونی دچار مشکل می‌دانند. اسفنانی، سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس معتقد است که نظام‌های حقوقی روی اعطای تابعیت بسیار سختگیر هستند و قانون مدنی ما هم از این امر مستثنی نیست: “توجیه مطرح‌کنندگان طرح این است که این افراد اگر تابعیت ایرانی بگیرند در آینده منافع قابل توجهی برای ما خواهند داشت اما قانون ما در مورد تابعیت تا آنجا سختگیر است که حتی به فرزند مادر ایرانی و پدر غیرایرانی هم تابعیت ایرانی نمی‌دهد، برای همین تصویب چنین طرحی به این راحتی نیست، از طرفی چون در قالب طرح آماده شده و برای دولت بار مالی ایجاد می‌کند حتما با اشکال مغایرت با اصل ٧۵ قانون اساسی مواجه می‌شود”.
اعطای تابعیت به رزمندگان، ایثارگران و خانواده شهدای غیرایرانی حالا کمی واضح‌تر بیان شده است، شرط و شروطی برایش مطرح شده و حالا نمایندگان بیشتری به نسبت فروردین‌ماه در جریان کلیات آن هستند. اینکه دولت و هیات وزیران چه زمانی قرار است وارد این معادله بشوند بحث دیگری است که حالا قابل طرح نیست.
تنها همین اندازه می‌توان گفت که جنگ با نیروهای تکفیری یا فراهم آوردن اطلاعات برای حفظ مصالح جمهوری اسلامی ایران با این طرح می‌تواند همتراز با قانون تابعیت از طریق خون با خود تابعیت ایرانی به همراه آورد.
اعطای تابعیت به برخی افراد در اختیار یک مرجع نظامی
بهمن کشاورز
موضوع اعطای تابعیت مساله بسیار مهمی است که با منافع ملی سروکار دارد. از این رو در قانون مدنی مواد بسیاری به آن اختصاص داده شده و نهایت احتیاط در خصوص اعطای تابعیت به افراد غیر ایرانی رعایت شده است.
شرایط تحصیل تابعیت در مواد ٩٧٩ و ٩٨٠ قانون مدنی پیش‌بینی شده است و در ماده ٩٨٢ امتیازاتی که افراد پس از تحصیل تابعیت نمی‌توانند از آنها برخوردار شوند برشمرده شده. توجه به این موارد حساسیتی را که قانونگذار در این مورد داشته، نشان می‌دهد.
لایحه‌ پیش‌نویس آن فعلا منتشر شده از یکسو اعطای تابعیت به برخی افراد را در اختیار یک مرجع نظامی قرار می‌دهد زیرا پس از اظهارنظر این مرجع وزارت امور خارجه مکلف به صدور سند تابعیت و سازمان ثبت احوال نیز مکلف به صدور شناسنامه ایرانی است. از دیگر‌سو در خصوص کسانی که مشمول ضوابط پیش‌گفته نمی‌شوند صلاحیت اعطای تابعیت به‌جای هیات دولت به کمیسیونی که طبعا در حد هیات وزیران نیست داده شده است.
با رجوع به ماده ٩٨٠ قانون مدنی اصلاحی ١۴/٨/١٣٧٠ ملاحظه می‌شود که اطلاق آن مواردی را که در پیش‌نویس اخیر پیش‌بینی شده عمدتا در‌بر‌می‌گیرد زیرا در ماده مذکور آمده است: “جانباز، کسانی که به امور عام‌المنفعه ایران خدمت یا مساعدت شایانی کرده باشند و همچنین اشخاصی که دارای عیال ایرانی هستند و از او اولاد دارند یا دارای مقامات عالی علمی و متخصص در امور عام المنفعه باشند”.
ممکن است با تصویب هیات وزیران به تابعیت ایران قبول شوند، ملاحظه می‌شود این عناوین بر بسیاری از عناوین پیش‌نویس اخیر انطباق دارد صرفا کافی است موارد مربوط به بستگان برخی افراد موضوع پیش‌نویس اخیر مثلا طی ماده اصلاحی یا ضمن اصلاح ماده ٩٨٠ به این ماده اضافه شود. در عین حال اعطای تابعیت ایران باید حتما از‌طریق اظهارنظر هیات وزیران باشد زیرا موضوع، همچنان که پیش‌تر گفته شد، واجداهمیت خاص و مربوط به مصالح ملی و امنیت کشور است.
کلیه پیش‌بینی‌هایی که سختگیرانه محسوب می‌شود و همچنین لزوم دخالت هیات‌وزیران در این موضوع برای جلوگیری از انواع سوءاستفاده است، به عبارت دیگر تمام بررسی‌ها و مقدمات می‌تواند از طریق مراجع و نهادهای مختلف انجام شود اما تصمیم نهایی را باید هیات‌دولت بگیرد.

hoghoghe shahrvandi

۱۳۹۴ مرداد ۱, پنجشنبه

هشدار عفو بین‌الملل درباره افزایش بی‌سابقه اعدام‌ها در ایران

خبرگزاری هرانا ـ به گزارش عفو بین الملل در شش ماهه اخیر “از ۱ ژانویه تا ۱ ژوئیه” ۶۹۴ نفر در ایران اعدام شده‌اند، که یعنی هر روز به طور متوسط دست کم سه نفر اعدام شده‌اند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از بی بی سی، این ۶۹۴ مورد در شش ماه تنها کمی کمتر از ۷۴۳ نفر کل موارد اعدام ایران در سال گذشته میلادی بوده است، “۲۸۹ مورد در رسانه‌های رسمی اعلام‌شده و ۴۵۴ مورد مطابق اخبار منابع معتبر دیگر”.
سعید بومدوحه، معاون امور خاورمیانه و شمال آفریقا در عفو بین‌الملل، گفته است: “اگر مقام‌های ایران به این روند وحشتناک اعدام‌ها ادامه دهند احتمالا تا آخر سال شاهد بیشتر از ۱۰۰۰ مورد کشته شدن شهروندان به دست حکومتشان خواهیم بود”.
شمار بالای اعدام‌ها در ایران از مسائل عمده مورد انتقاد فعالان حقوق بشر است، مطابق آمار رسمی ایران پس از چین بالاترین شمار اعدام را در جهان دارد.
عفو بین‌الملل می‌گوید گذشته از مخالفتش با اصل مجازات اعدام، استفاده از آن در ایران به طور ویژه نگران‌‎کننده است چرا که به گفته این سازمان، روند قضایی در ایران دچار مشکلاتی بنیادی چون عدم دسترسی متهم به وکیل، ابهام در قوانین و بی طرف نبودن دادگاه‌ها است.
اغلب اعدام‌شدگان در شش ماهه اخیر مجرمان پرونده‌های مواد مخدر بوده‌اند، سازمان عفو بین‌الملل از اعدام‌های مرتبط با مواد مخدر انتقاد کرده و می‌گوید هیچ نشانه‌ای در دست نیست که استفاده از مجازات اعدام در جرایم مرتبط با مواد مخدر توانسته باشد به کنترل این جرایم کمک کند.
همچنین این سازمان می‌گوید اقلیت‌های ایران، از جمله زندانیان سیاسی کرد و سنی‌ها قربانی احکام اعدام بوده‌اند.
Edam

۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

صدور ۳۲۷ ماه حبس؛ احکام دستگیرشدگان مقابل نهاد ریاست جهموری در مرحله تجدیدنظر است



خبرگزاری هرانا ـ سال گذشته در پی حواشی بازرسی از بند ۳۵۰ زندان اوین، گروهی مقابل نهاد ریاست جمهوری تجمع و خواستار ورود رییس‌جمهور به این مسئله شدند که در حاشیه آن هفت نفر بازداشت شدند.
 
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایلنا، پس از تشکیل پرونده و تفهیم اتهام به بازداشت شدگان، پرونده این افراد برای رسیدگی به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ارجاع شد که پس از بررسی و اخذ دفاع از متهمان و وکلای آنها، جمعا به ۳۲۷ ماه حبس محکوم شدند، هرانا پیش از این اسنادی درباره این بازداشت ها را منتشر کرده بود.
امیر رئیسیان وکیل یکی از این بازداشت‌شدگان٬ در مورد آخرین وضعیت این پرونده اظهار کرد: “موکلم به اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور با استناد به ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی به ۷۵ ماه حبس تعزیری و جزای نقدی محکوم شد”.
وی با بیان اینکه با اعتراض به حکم صادره پرونده برای رسیدگی به شعبه ۳۶دادگاه تجدیدنظر ارسال شده، ادامه داد: “منتظر صدور حکم از سوی مرجع تجدید‌نظر هستیم و امیدواریم حکم صادره متناسب با جرم باشد چراکه طبق ماده۶۱۰ قانون مجازات اسلامی، سقف محکومیت ۶۰ ماه است حال آنکه موکلم به ۷۵ ماه محکوم شده است”.
sodor hokm dadgah


۱۳۹۴ تیر ۳۰, سه‌شنبه

نگهداری غیرقانونی سخنگوی حزب اعتماد ملی در قرنطینه زندان اوین

خبرگزاری هرانا ـ سخنگوی حزب اعتماد ملی و یکی از مشاوران مهدی کروبی، پس از گذشت ۷۲ ساعت از بازداشت، هنوز به بند عمومی زندان اوین منتقل نشده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از سحام، اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی و مشاور مهدی کروبی، از رهبران محصور جنبش سبز، پس از گذشت ۷۲ ساعت از بازداشت هنوز به بند عمومی زندان اوین منتقل نشده است، این در حالی‌است که بر اساس قانون وی باید ۲۴ ساعت در قرنطینه این زندان نگهداری و سپس به بند عمومی منتقل شود.
این مجروح جنگ که پس از پلمپ غیرقانونی دفتر حزب اعتماد ملی در کودتای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، برای ادامه تحصیل به کشور هندوستان رفت، پس از اخذ دکترای خود به کشور بازگشت و در بدو ورود توسط وزارت اطلاعات دولت تدبیر و امید بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
دلیل نگهداری غیرقانونی آقای گرامی مقدم، که مجروح جنگ است، در قرنطینه زندان اوین “نامشخص” ذکر شده است و نگهداری وی بیش از ۲۴ ساعت در این بند غیرقانونی و جرم آشکار است که ماموران این زندان انجام داده‌اند.
گفتنی‌است آقای گرامی مقدم در طول سال‌های اخیر به یک بیماری ناشناخته مبتلا گردیده، که بینایی خود را تقریبا به طور کامل از دست داده است، وی از عوارض مشکلات دوران جنگ نیز رنج می‌برد.
گرامی مقدم سابقه نمایندگی مردم بجنورد در مجلس شورای اسلامی، معاونت در وزارت کشور دولت سیدمحمد خاتمی و مشاورت مهدی کروبی را برعهده داشته است.
این مجروح جنگ ماه‌ها پیش از ورود به کشور، در دادگاهی غیابی و مخفیانه به ۵ سال حبس محکوم شده است.
محسنی اژه‌ای، سخنگوی دستگاه قضایی، در فروردین‌ماه گذشته گفته بود: “برخی افراد که در جریان سال ۸۸ در مظان اتهام بودند و به خارج از کشور گریختند، در اسفندماه گذشته به صورت غیابی محاکمه و محکوم شده‌اند”.
gerami moghadam


گزارشی از تبعیدگاه اوین؛ زندانیان سیاسی بند هشت قربانیانی برای بحران‌سازان

خبرگزاری هرانا ـ کنار هم گذاشتن زندانیان سیاسی با مجرمان عادی می تواند بستری مناسب برای اهداف بحران جویانی باشد که زیست آن ها تنها در آشوب ممکن است، آشوب زیان که در همه دستگاه های قضایی و امنیتی دستی دارند، از همنشینی حدود ۳۰ زندانی سیاسی با صدها زندانی عادی که حداقل تعدادی از آن ها استعداد و ظرفیت معامله در بهبود وضعیت حبس و حکم خود را در قبال یک شرارت به ظاهر اتفاقی دارند، می توانند اهداف خطرناکی را دنبال کنند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کلمه، بند ۸ زندان اوین، بندی با بیش از هزار زندانی که ۷ تا ۸ برابر ظرفیت استاندارد به لحاظ فضایی و بیش از دو برابر ظرفیت تخت های این زندان است، به اندازه ای دارای شرایط سخت برای زندانیان است که به تبعیدگاه اوین مشهور شده است.
این بند دارای پنج طبقه است که طبقه اول آن اداری است و ۴ طبقه بالایی را ۴ سالن مختص نگهداری زندانیان تشکیل می دهد، سالن های ۷ تا ۱۰٫ سالن های ۱ تا ۶ در بند مجاور این بند به نام بند ۷ واقع اند که مجموعا شرایط مناسب تری را به لحاظ امکانات و تعداد جمعیت زندانی دارد. بند ۷ سالن دیگری هم به نام بند ۱۲ دارد که محل نگهداری محکومان به جاسوسی است. همه محکومانی که در این بند و دیگر بند های اوین به سر می برند، همواره در معرض این تهدید هستند که اگر دست از پا خطا کنند به تبعیدگاه اوین منتقل خواهند شد، یعنی بند هشت.
چرا تبعیدگاه؟
راز تبعیدگاه خواندن بند ۸ به شرایط خاص این بند باز می گردد. بندی شلوغ تر از همه بندهای دیگر که بالغ بر هزار نفر در آن حبس می کشند. اغلب این زندانیان محکومان به جرایم عمدی و زندانیان اتباع خارجی هستند که در آن ها از محکومان به قاچاق بدن انسان تا قاچاق مواد مخدر، دزدی، جعل و کلاهبرداری ودزدی دریای پیدا می شوند. سالن و اتاق های این بند سقف کوتاهی دارند و از شرایط این ساختمان مشخص است که برای امور اداری ساخته شده است، اما به دلیل حجم بالای زندانی، سازمان زندان ها کاربری آن را برای نگهداری زندانیان تغییر داده است. در نتیجه در اتاق هایی حدودا ۱۵ نفری که حداکثر دو میز اداری در آن جای می گیرد، بیش از ۵ سری تخت سه طبقه قرار گرفته و با احتساب کسانی که تخت ندارند، حدود ۳۰ نفر در هر یک از این اتاق ها به سر می برند، فاجعه ای که تصور آن هم سخت است. اما این واقعیت تلخ در تبعیدگاه اوین اتفاق افتاده است. بندی که علاوه بر شلوغی نسبت به سایر بندهای اوین به جز بندهای تنبیهی و انفرادی و بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲ الف و تا حدودی بند سیاسی ۳۵۰، امکانات کمتری از قبیل اماکن فرهنگی، کتابخانه و تجهیزات رفاهی دارد.
زندانیان سیاسی در بند هشت
از حدود یک سال و نیم پیش به این سو بود که مشخص شد اراده دادستانی به عنوان متولی زندانیان سیاسی بر تخلیه تدریجی بند ۳۵۰ قرار گرفته است. بندی که پس از سال ۸۸ و موج بازداشت و محکومیت معترضان سیاسی محل اصلی نگهداری آن ها شده بود. علت نگهداری زندانیان سیاسی موسوم به محکومان امنیتی به آیین نامه ای باز می گردد که در تاریخ ۹/۹/۱۳۸۵ و زمان صدارت آقای هاشمی شاهرودی بر قوه قضاییه با عنوان آیین نامه نحوه تفکیک و طبقه بندی زندانیان به تصویب رسیده بود. ماده یک در این آیین نامه بر جداسازس زندانیان « از حیث جنس، نوع جرم، وضعیت قضایی (متهم یا محکوم) و وضعیت سلامتی» تاکید شده است. تبصره ۲ همین ماده بر جداسازی زندانیان اتباع خارجی و در تبصره ۲ ماده ۵ نیز بر تفکیک زندانیان ۱۸ تا ۳۰ ساله تاکید شده است . بند ج ماده ۷ همین آیین نامه نیز بر سازمان زندان ها تکلیف کرده که در زندان های بالای هفتصد نفر جمعیت زندانی که شامل زندان اوین هم می شود، محکومان به جرایم جاسوسی و اقدام علیه امنیت کشور باید به صورت جداگانه نسبت به سایر زندانی ها نگهداری شوند.
این در حالی است که در خلأ تعریف جرم سیاسی و برخلاف قانون اساسی، اغلب فعالان سیاسی منتقد در سال های گذشته با عناوین اتهامی مربوط به اقدام علیه امنیت محاکمه شده اند و با احتساب همین موضوع نیز باید از سایر محکومان جرایمی مانند جرایم مالی، کلاهبرداری، جعل، قاچاق، دزدی و غیره جداگانه نگهداری شوند. این قانون تا یک سال و نیم پیش در بند ۳۵۰ اوبن تا حدودی رعایت می شد، اما پس از پنج شنبه سیاه اوین ( ۲۸ فروردین ۹۳) و حمله گارد به بند ۳۵۰، آن بند هیچ ورودی تازه ای نداشته است و برخی زندانیان آن هم به سایر بندها به خصوص بند ۸ منتقل شده اند تا مشخص شود که سخنت گیری زندانیان سیاسی و تنبیه مضاعف آن ها در دستور مقامات قضایی قرار گرفته است، حتی اگر این امر مغایرت صریح با قوانین و ضوابط این قوه داشته باشد.
تبعات عدم تفکیک زندانیان
عدم تفکیک زندانیان علاوه بر اینکه زیر پا گذاشتن قانون محسوب می شود، تبعات دیگری هم در پی دارد. واقعیت این است که تقریبا مرتکبان به هر دسته ای از جرایم به طور کلی دارای فرهنگ و آداب و رفتار نسبتا خاص خود هستند که باعث می شود در شرایط سخت و بسته زندان به نوعی بتوانند به فهم و زبان مشترک برسند و حبس را برای خود قابل تحمل تر کنند. در نتیجه تفکیک زندانیان از تضاد و درگیری به نوعی می کاهد. زندانیان سیاسی بر فرض ارتکاب جرم به دلیل حسن نیت و انگیزه شرافتمندانه شان در ارتکاب جرم در همه قوانین مترقی دنیا و حتی در قوانین داخلی ایران از مساعدت هایی نسبت به سایر زندانیان عادی برخوردارند. اغلب این افراد همچنین از دغدغه ها و فرهنگ رفتاری و گفتاری متفاوتی بهره برده و طبیعی است که قرار گرفتن آن ها در کنار سایر زندانیان، شرایطی بسیار سخت و طاقت فرسا بر آن ها تحمیل می کند. به خصوص که این دسته از افراد سیاسی، اقلیتی محض در میان دیگر زندانیان باشند، شرایطی مانند زندانیان سیاسی بند ۸ که حدود ۳۰ نفر در میان هزار نفر دیگر بوده و تلخ تر آن که از کنار هم قرار گرفتن همین تعداد محدود در یک اتاق در این بند ممانعت می شود و مسئولان امر آن ها را در اتاق های مختلف پخش کرده اند. چیزی که در ادبیات زندانیان به آن «حبس در حبس» می گویند.
زندانیان سیاسی، طعمه هایی برای بحران؟
در یک نگاه بدبینانه کنار هم گذاشتن زندانیان سیاسی با مجرمان عادی می تواند بستری مناسب برای اهداف بحران جویانی باشد که زیست آن ها تنها در آشوب ممکن است. آشوب زیان که در همه دستگاه های قضایی و امنیتی دستی دارند، از همنشینی حدود ۳۰ زندانی سیاسی با صدها زندانی عادی که حداقل تعدادی از آن ها استعداد و ظرفیت معامله در بهبود وضعیت حبس و حکم خود را در قبال یک شرارت به ظاهر اتفاقی دارند، می توانند اهداف خطرناکی را دنبال کنند. پنج شنبه سیاه سال گذشته بود که حمله ای سنگین از سوی گارد سازمان زندان ها به بند ۳۵۰ اوین صورت گرفت و طی آن زندانیان سیاسی مظلومانه مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. آن اتفاق منجر به بحرانی شد که طبعا سرخوردگی و عصبانیت بسیاری از تحول خواهان را در پی داشت. حال فرض کنید که اقتدارگرایان در سال منتهی به انتخابات در پی ایجاد سرخوردگی و قهر بدنه اصلاح طلبان باشند. قطعا یکی از راه های آنها دست گذاشتن روی حساسیت این بخش از جامعه و به رخ کشیدن ضعف دولت در حمایت از آنها و اثبات امکان پذیر نبودن تغییر از طریق صندوق های رای است. اقتدارگرایان که سال گذشته هزینه بالایی را بابت خشونت حکومتی شان در قبال زندانیان سیاسی پرداختند ، چه بسا که این بار این وظیفه را بر دوش تنها یک یا چند زندانی عادی بگذارند و اتفاقی شوم را وجه المصالحه یک توافق پنهان با آن ها کنند. اتفاقی قابل باور و شاید عادی که بارها در زندان هایی که شروران در آن حضور دارند می افتد. این تئوری بدبینانه متاسفانه شواهدی را در گذشته و اکنون پشتوانه خود دارد که بسط آن فرصتی جداگانه می طلبد. تنها در این جا این نکته مهم است که جان و سلامت زندانیان سیاسی در هر صورت امانتی در دست قوقه قضاییه است و مسئول هر گونه خدشه ای به آن، به خصوص در شرایطی که بر خلاف قانون در شرایط پر ریسکی قرار گرفته اند. لذا بهتر است که ضمن توجه کامل به امن و امان و سلامت زندانیان سیاسی، مراقبت نیروهای خودسری باشند که ممکن است در صدد نفوذ در بین زندانیان عادی که کار بسیار راحتی برای آن هاست، و تحریک آن ها به انجام عملی شوم باشند. هر چند که بسیاری از همین زندانیان عادی از افراد محترم و قربانی شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور محسوب می شوند. در هر صورت در شرایط فعلی بند ۸ اوین مسئولیت سازمان زندان ها و کلیت حاکمیت و قوه قضاییه در قبال جان و سلامت زندانیان سیاسی بسیار جدی و مهم و غیر قابل گذشت است.
ازدحام جمعیت و معضل کف خوابی
یکی دیگر از شرایط شکنجه آوری که در بند ۸ وجود دارد کف خوابی حدود نیمی از زندانیان است. در حالی که در هر یک از سالن های ۴ گانه این بند حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ تخت وجود دارد، بیش از دو برابر آن در هر سالن افراد فاقد تخت حضور دارند که برای استراحت باید جایی را در کف اتاق ها و در کریدورها پیدا کنند. آنچه در اخبار دریافتی از بند ۸ حاکی است، فشردگی جمعیت و کمبود جا به حدی است که آن ها به وضعیتی که آن را اصطلاحا « کتابی خوابیدن» می نامند دچار شده اند. شرایط وخیم این بند چنان است که صرف تخت دار شدن بزرگترین آرزوی هر زندانی محسوب می شود که آن هم گاه تا بیش از یک سال در نوبت قرار گرفتن رابه دنبال دارد. بگذریم از این که این تخت بسیار کوچک هم جای خواب اوست و هم انبار همه وسایل او. کف خوابی یعنی جای خواب تنها به اندازه دو وجب؛ تا صبح با بغل دستی ها برای اینکه زانو هایشان در کمر و پهلوی هم فرو نرود درگیری وجود دارد و هر کدام مترصد فرصتی استثنایی از غفلت بغل دستی تا بتواند از این پهلو به آن پهلو شود.
شرایط کف خوابی در ماه رمضان این گونه بود: «ساعت ۱۱ شب که خاموشی می زنند تا حدود ساعت ۱۲/۳۰ طول می کشد تا تردد زندانی ها به سرویس های بهداشتی که از روی کف خواب ها رد می شوند و ناخواسته آن ها را لگد می کنند کمتر شود و بتوان خوابید. از همه بدتر این که کریدور خواب باشی و آب کثیف دمپایی ها به سر و صورت آدم پاشیده شود. ساعت ۲ برای سحری خوردن بیدار می کنند و تا ۴/۳۰ باید رختخواب را جمع کرد. اگر کسی اهل روزه گرفتن باشد باید به زور گوشه ای را برای خوردن پیدا کند و لقمه ای از غذای مزخرف زندان را بخورد. دوباره ۴/۳۰ تا ۶/۳۰وقت خواب است و بعد از آن مجددا برای آمار بیدار می کنند و این کل خواب شبانه کف خواب هاست. در طی روز هم با هزار بدبختی دنبال جایی برای خوابیدن و استراحت می گردند که اغلب پیدا نمی شود برای همین در طی روز همیشه خسته و عصبی هستند. دیدن صحنه هایی که دو نفر برای یک تکه جای کوچک در حسینیه سالن با هم می جنگند برای فروریختن خیلی از باورهای آدم کافی است. پس از اخذ آمار کف خواب های کم خواب و خسته پتودر بغل پشت در اتاق ها صف می کشند و با هل دادن یکدیگر به سوی حسینیه کوچک سالن هجوم می برند تا شاید جزء چند نفری باشند که می توانند تا ساعت ۹ بخوابند، البته اکثر کف خواب ها از این شانس محرومند و مجبورند تا شب صبر کنند».
این وضعیت وحشتناک و غیر انسانی با ماده ۷۰ آیین نامه سازمان زندان ها مغایر است که تصریح دارد: « در صورت امکان به محکوم یک اتاق با وسایل لازم داده می شود و هر گاه محکومان به طور دسته جمعی نگهداری شوند، باید منتهای کوشش و دقت را در انتخاب افراد یک گروه از حیث تناسب سن و جهات دیگر به ویژه هنگام خواب به عمل آورد» همچنین ماده ۷۱ تاکید می کند « لوازم آسایشگاه برای هر محکوم عبارتست از تختخواب، تشک، بالش، دو تخته پتو، ملحفه» از این قانون تنها دوتخته پتوی آن رعایت می شود.
افزایش مداوم مبتلایان به ایدز و هپاتیت
بدیهی است که این شرایط به لحاظ بهداشتی نیز بسیار خطرناک است. در بندی که گفته می شود تعداد قابل توجهی از زندانیان آن دچار هپاتیت و ایدز هستند و در هر بار آزمایش، تعدادی به تعداد آنها افزوده می شود، شلوغی بیش از حد زندان بیماری های دیگری همچون بیماری های پوستی، عفونی و واگیردار را موجب می شود. بیماری هایی که به سادگی منتقل شده و در شرایط ازدحام جمعیت به سختی درمان می شود.
به این شرایط باید مسائلی مانند قطع چهار روزه آب گرم در زندان را اضافه کرد تا مشخص شود که چرا تبعیدگاه صفت برازنده برای این بند است. بندی که در هر سالن آن بر طبق گزارش ها تنها ۵ دوش مهم برای حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر زندانی وجود دارد.
آینده چه خواهد شد؟
همان طور که اشاره شد شرایط سخت بند ۸ اوین، فصل تازه ای از سخت گیری بر زندانیان سیاسی را رقم زده است. زندانیان ای که همچون زندانیان سایر بندها از حقوقی همچون ماده ۹۵ فصل دوم آیین نامه اجرایی سازمان زندان ها محرومند که طبق آن «زندانی باید از سبزیجات تازه یا خشک، انواع لبنیات، میوه فصل و در هفته ۳ بار از گوشت تغذیه شود» و یا همچون زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ و دیگر زندانی های کشور از حق مرخصی مناسب، آزادی مشروط و دیگر امتیازات محرومند و یا اجازه استفاده آزاد از هر کتب و نشریات مجاز را مطابق مواد ۶۰ و ۱۴۶ آیین نامه را به واسطه ممیزی خودسرانه زندان ندارند ، علاوه بر همه این محرومیت های عام، با موقعیت سخت تری به واسطه حضور در بندی بسیار شلوغ و هم بندی با محکومان دیگر جرایمی همچون قاچاق، کلاهبرداری و جعل مواجهند. در این بین شایعاتی مبنی بر کاهش جمعیت زندانیان این بند هر از چندی مطرح می شود که تا کنون جامه عمل نپوشیده است اما با فرض این اتفاق هم کماکان مشکلات ناشی از عدم تفکیک جرایم نگرانی های مهمی را پابرجا می گذارد.

zendan evin

۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

دل‌نوشته نرگس محمدی از زندان اوین؛ از فرزندانم مادرشان را ربودید

خبرگزاری هرانا ـ نرگس محمدی، مدافع حقوق بشر و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر با نگارش دل‌نوشته‌ای از زندان اوین، بر هشت سال و نیم زندگی مادرانه‌اش، مروری کرده است، متن نامه را که کانون مدافعان حقوق بشر منتشر کرده است در ادامه بخوانید:
علی و کیانا ۷ آذر متولد شدند
علی و کیانا خرداد امسال هشت سال و شش ماهه شدند. وقتی به دنیا آمدند هر کدام ۲ کیلو ۴۰۰ گرم و ۲ کیلو و ۳۵۰ گرم بودند. هر دو ساعت یک ‌بار باید ۲ سی‌سی شیر به اضافه یک قطره روغن زیتون می‌خوردند. به دلیل شرایط بد جسمی‌ام از جمله فشار خون و دفع آلبومین، بچه‌ها ۲۴ ساعت کمتر از پر شدن ۸ ماه به دنیا آمدند، البته به دنیا آورده شدند. حین عمل سه زارین “سزارین” آمبولی ریه کرده بودم و شیرم را به دلیل آلوده شدن به هپارین و وارفارین که مرتب تزریق می‌شد تا لخته خون را از بین ببرد، خشک کردند. ۸ روز از تولد بچه‌ها گذشته بود. اما من به دلیل آلوده شدن بدنم به امواج رادیوگرافی هسته‌ای اجازه دیدن و بغل کردن بچه‌ها را نداشتم. از دکتر گوکلی “ناخوانا” خواهش کردم از پشت در اتاق نوزادان فقط ببینمشان. تقی با ویلچر مرا پشت در اتاق نوزادان برد. علی و کیانا در داخل دستگاه بودند. علی درشت‌تر از کیانا بود.
گویا از ابتدای تولدشان هم دلایلی شاید از جنس تقدیر و سرنوشت برای دوری من، کیانا و علی وجود داشت. و این آغاز قصه من “مادر” و فرزندان دوقلویم بود. شروع قصه با جدایی و اشتیاق برای به هم رسیدن بود.
وقتی پس از روزها برای اولین بار به آغوش گرفتمشان تمام زخمهای سزارین، تنگی نفس و ترس از مرگ ناشی از آمبولی ریه را فراموش کردم، بار ۳۵ کیلویی را زمین گذاشتم و با دو نوزاد ۴ کیلو و۷۵۰ گرمی به زندگی بازگشتم. من مادر شده بودم.
ساعت‌های شیر دادن و عوض کردن پنبه‌ریز را در جدولی که بالای سرشان بود نوشته بودم تا مبادا دیر و زود شود، در آغوشم شیرشان می‌دادم تا میادا با حس بدی شیرشان را بخورند. اگر دقایق خواب شبانه‌ام را جمع می‌زدم شاید ۳ ساعت بیشتر نبود.
بچه‌ها کم‌کم جان گرفتند و راه افتادند.
دی‌ماه سال ۱۳۸۷ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر پلمپ شد و وزارت اطلاعات به صراحت استعفای “من” از کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح را مطرح کرد و تهدید کرد که در غیر این صورت، “محرومیتها” شروع خواهد شد.
خرداد ۸۸ از راه رسید.
علی و کیاینا ۲ سال و ۶ ماهه شدند
پس از راهپیمایی ۲۵ خرداد، بازجویم تماس گرفت که باید از تهران خارج شوی. هشدار داد که فکر نکن چون بچه کوچک داری بازداشت نمی‌شوی، “تو را” با کودکانت به سلول می‌آورم.
بلند شدم، ساک بچه‌ها را آماده کردم. ۲ شیشه شیر، ۲ بسته شیر “ناخوانا” و ۲ بسته پنبه ریز. تا اگر بازداشت شدم در سلول شیر داشته باشم که “ناخوانا”، عصر روز شنبه ۳۰ تیرماه با یک ساک مشکی رنگ و به همراه کیانا و علی جانم به مشهد رفتیم.
ده روز بعد به تهران بازگشتیم. آبان ۸۸ از کار اخراج شدم. بازجویم در اتاق بازجویی تهدید کرد که تا چند روز دیگر تهدید می‌شوی. ساک مشکی رنگ را برداشتم و با علی و کیانا جانم به قزوین رفتیم. اطلاعات قزوین به مادر شوهرم زنگ زد که اگر عروست تا ساعت ۱۱ صبح به این آدرس نیاید، به خانه‌تان می‌آییم. من و مادرشوهرم به ساختمانی در میدان ولی عصر قزوین رفتیم. تهدید کردند و وعده بازداشت دادند.
ساک مشکی رنگ و کیانا و علی جانم را برداشتم و به زنجان رفتم.
پدرم را که ۷۵ سال داشت احضار کردند. فشار خون پدرم بالا رفته بود. پدرم با حرص می‌گفت به آنها گفتم نرگس دختر من و فرزندانش نوه‌های من هستند. چرا فکر می‌کنید نباید او را به خانه‌ام راه بدهم، پدرم به دلیل مشکل قلبی و فشار خون با وضعیت نامناسبی به خانه بازگشته بود. شعبه ۴ بازپرسی دادگاه انقلاب احضارم کرد. اتهام من عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر بود.
با وثیقه آزاد شدم. بازجویم پیغام داد که فکر نکن به خیر گذشت از طریق دادسرای اوین بازداشت خواهی شد. ساک مشکی و کیانا و علی جانم را برداشتم و به مشهد رفتم.
جلوی کارگاه برادرم رفته بودند و پرس‌و‌جوی مشکوکی شده بود. من را یک زن فراری خطاب کرده بودند که آقای محمدی به من جای داده و گفته بودند که این زن تحت تعقیب است. به تهران بازگشتم.
تا اینجا را توضیح دادم تا بگویم علی‌رغم اینکه از کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح استعفا نکردم و با همکارانم سعی کردیم بر اساس انسانیت و اخلاق و مسوولیتمان، در حد توانمان فعالیت کنیم، اما سعی کردم تا با عدم تحریک و لجاجت با نهادهای امنیتی تا حد امکان به دلیل بازداشت از فرزندان خردسالم جدا نشوم.
علی و کیانا ۳ سال و ۶ ماهه شدند
کیانا جانم دچار مشکلی شد که به طور ناگهانی بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. ساعت ۸ونیم شب بود و بعد از برداشته شدن بخیه‌ها در ۲ قسمت از شکمش به خانه بازگشتیم. کیانا هنوز تب داشت. ساعت ۱۰ونیم ماموران وزارت اطلاعات برای بازداشت من وارد خانه شدند. علی جان گریه می‌کرد. روی پاهایم گذاشتمش. لالایی خواندم تا خوابید. روی تختش گذاشتم. کیانا بی‌تاب و بی‌قرار بود. بغلش کردم، تب داشت. دارویش را دادم. بوسیدمش. گفتم: «کیانا جانم، مامان چرا لالا نمی‌کنی؟» می‌گفت:«لالا ندارم. می‌خوام بغلت باشم.» به خودم چسباندمش شاید آرام گیرد. کاملا ناامنی محیط را فهمیده بود. ساعت ۱ونیم نصفه شب بود. ماموران نه کودک بی‌قرارم را می‌دیدند و نه مادر آشفته‌حال را. دستور دادند حرکت کن، باید برویم.
سعی کردم کیانا را از خودم جدا کنم، دستهای کوچکش را با تمام توانش دور گردنم قلاب کرده بود. با دستهایم به زحمت دستانش را باز کردم و بغل تقی دادم. با صدای بلند گریه می‌کرد. چشمانم جلوی پاهایم را نمی‌دید. آرام آرام از پله‌ها روان شدم. صدای بغض‌آلود کیانا جانم را شنیدم، “مامان نرگس بیا منو ببوس”. برگشتم بوسیدمش. بازگشتم و این اتفاق دوباره و سه‌باره تکرار شد. صدای ناله کودک عزیزتر از جانم را می‌شنیدم. با ناله‌‌اش قلبم پاره‌پاره می‌شد، اما باید می‌رفتم و در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ اوین که شکنجه‌گاه روح و روان مادری دور از فرزندان خردسال و مریض‌اش بود می‌ماندم تا به بیماری مبتلا شوم که خوردن قرص‌های اعصاب تا مدتها تنها راه التبام آن زخم‌ها باشد.
شبی در سلول خوابیده بودم. نزدیک طلوع خورشید بود. دخترک دردانه من که همیشه صدای بوسه‌هایش بلند بود، بوسه‌ای بر گونه‌ام نشاند. حسش کردم. بدن گرمش و لبهای کوچکش را روی گونه‌هایم حس کردم. کیانا بود. با هزار شوق دست‌هایم را باز کردم که در آغوش بگیرمش، چشمانم باز شد. کیانا نبود. آن چنان ضجه‌ای زدم که تا ساعت‌ها آرام نشدم. آنقدر گریه کردم که فکر می‌کردم اشک چشمانم تمام خواهد شد.
تمام مدتی که ۲۰۹ بودم، نه گذاشتند صدایشان را بشنوم و نه اجازه دادند ببینمشان. تلخی و گزندگی این “محرومیت”، یعنی محرومیت از دیدن عزیزانم بی‌شباهت به جان کندن نبود. جمله بازجویم را ده‌بار مرور کردم، “محرومیت‌های بیشتری خواهی پرداخت”.
اما آنچه در این سلول‌ها با زنان و به ویژه با مادران روا داشته “محرومیت” نبود، جنایت بود.
یک‌بار در اتاق بازجویی‌ام مردی میان‌سال و موقر نشسته بود. می‌گفت باید بیشتر در سلول بمانی تا بیشتر فکر کنی و بفهمی “خوب می‌دانستم منظور او چیست” احساس کردم شاید به دلیل سن‌ و سالش راحت‌تر بتوانم با او صحبت کنم. گفتم آقای بازجو من دو کودک سه سال‌ و ‌نیمه دارم که البته دخترم هم عمل جراحی داشته، دام برایشان تنگ شده، آخر من مادر هستم.
سردی و بی‌احساسی صورتش را که شبیه یک تکه یخ بود، هنوز هم به خاطر دارم. نگاهی کرد و گفت: “مگر مادرهای غزه، مادر نیستند” و من دیگر خاموش شدم و به سلول بازگشتم.
من بیمار از ۲۰۹ آزاد شدم.
علی و کیانا ۴ سال و ۲ ماهه شدند
ساعت ۱۱ بیست و دوم بهمن ماه ۸۹ بود. نیروهای امنیتی در را شکسته و وارد منزل شده بودند. حالم خوب نبود. روی صندلی افتاده بودم. کیانا بغلم نشسته بود و دستان کوچکش دور گردنم بود. ترسیده بود و به من می‌چسبید. علی به شدت هیجان‌زده بود. دنبال مامورها می‌رفت و مرتب تذکر می‌داد که : “به وسالی‌های من دست نزن” وقتی به کمد آنها دست می‌زدند، کیانا را صدا می‌کرد که “کیانا بیا و ببین که این آقای کله‌قندی می‌خواد وسالی‌یای ما را بدزده”، “کیانا ببین این آقا دزده است”.
ماموران همه جا را زیرورو می‌کردند، علی و کیانا هم دست همدیگر را گرفته بودند و پشت سر آنها این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند، کلی کتاب جمع کرده بودند، یکدفعه صدای علی را شنیدم که می‌گفت: “آقا این کتاب مال منه و مالی تقی نیست”.
علی و کیانا با ترس و وحشت و هیجان همه وقایع را نگاه می‌کردند. حال بد من را می‌دیدیند. چند بار مامورها با رفتار و لحن بسیار بد با تقی جر و بحث کردند و توهین می‌کردند. علی که درواقع مظلومیت و بی‌قدرتی پدرش را در مقابل ماموران می‌دید و قطعا برایش آزاردهنده بود، رفت جلو و گفت: “ببین من یه عمو عباس دارم که همه‌تون رو می‌زنه”.
می‌دانستم که در پس این جمله‌‌هایی که از کودکان معصوم و مظلومم می‌شنیدم چه دردهایی نهفته است و بر روح و روان فرزندان من چه می‌گذرد. اما ظالم پرزور است. تقی را از پله‌ها پایین می‌بردند و کیانا که خیلی گریه می‌کرد دنبال تقی می‌دوید.
در را بستند و کیانا صورت کوچک و نازنینش را روی سنگ گذاشت و دراز کشید و گریه‌اش را ادامه داد.
آن شب معصومه دهقان عزیزم و میترا جان پیش ما خوابیدند. علی چندبار هراسان از خواب پرید و آمد پیش من و من به زحمت دوباره خواباندمش و دوباره.
علی و کیانا ۵ سال و ۵ ماه‌اند
۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ نیروهای امنیتی به منزل پدرم در زنجان آمدند. تقی از ایران رفته بود و من و علی و کیانا پیش مادرم بودیم. گفتند دستور داریم تا “شما را” با خودمان به وزارت اطلاعات زنجان ببریم. فقط چند سوال داریم و شما را خودمان بازمی‌گردانیم. مادرم مبهوت مانده بود.
علی دوان‌دوان تفنگ زرد رنگ‌اش را دستش گرفت که من هم با تو می‌آیم. کیانا جان هم گوشه لباسم را گرفته بود که “مامان نرگس نرو” به مادرم گفتم که دلیلی ندارد دروغ بگویند، حتما چند سوال دارند. لابد راجع به رفتن تقی است. به زحمت بچه‌ها را از خودم جدا کردم و با صدای گریه علی و کیانا در را بسته و سوار ماشین‌شان شدم.
وقتی شب تحویل بند ۲۰۹ زندان اوین داده شدم به خانم مامور گفتم شما فرزند دارید؟ گفت: بله. گفتم شما به من قول دادید، قسم خوردید که من بازمی‌گردم و من حتی علی و کیانا را بوس و بغل نکردم. سرش را پایین انداخت و رفت. من با هرآنچه در ۲۰۹ و زندان جهنمی زنجان بر سرم آمد، با ۲۰ قرص اعصاب و روان و پس از ۲ بار بستری شدن در بیمارستان و تشنج و بیهوش از زندان آزاد شدم.
کیانا و علی هشت سال و نیمه‌اند
۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ است. کیانا و علی جانم کلاس اول درس می‌خوانند. ساعت ۷ و نیم به مدرسه رفتند. مادر آقای ستار بهشتی هم خانه ما بودند. برای آقای میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی از مکه سوغاتی آورده بود، گریه می‌کرد و می گفت که زیر ناودان طلا برایشان دعا کردم. قرار بود برویم تا “سوغاتی‌ها” را به خانواده‌هایشان بدهیم. ساعت ۸ و نیم ماموران پشت در آپارتمان بودند، “گفتند که” در را باز کن، باید با ما بیایید. به دروغ گفتند قرار است شما را ببریم با آقای خدابخشی صحبت کنید. ولی [مرا] تحویل بند عمومی زنان اوین دادند.
برای تحمل باقیمانده حبس ۶ سال محکومیتم، حالا قرار است علی و کیانا “روز” ۲۶ تیرماه از ایران بروند. کیانا در ملاقاتی که داشتیم گفت : “مامان تو که نیستی ما می‌رویم پیش تقی تا تو بیایی. وقتی برگشتی ما هم می‌آییم”، و من بی‌درنگ جواب دادم “باشد مامان جان”، علی گفت: “مامان ناراحت نمی‌شی” و بعد به من نگاه کرد تا ببیند واکنش من چیست. سعی کردم بدون تردید خوشحالی‌ام را نشان بدهم تا نگران من نباشند.
به بند باز می‌گردم. روی تختم نشسته‌ام. در افکارم غرق شده‌ام. کیانا و علی‌ جان من به زودی خواهند رفت و من مدتها از آنها دور خواهم شد. خدایا چقدر دلم به یکشنبه‌ها و روز ملاقاتشان خوش بود. صبح های یکشنبه در بند شتاب می‌گرفتم. از وجود پر مهر و از سر و صدا و هیجانات کودکانه‌شان انرژی می‌گرفتم. خانم‌های هم‌بندی برای تماشایشان می‌آمدند و از شیطنت‌های بچگانه‌شان در بند تعریف می‌کردند.
در درونم با علی جان و کیانا جان شروع به صحبت می‌کنم. « علی جانم و کیانا جانم ، شما حق دارید در سرزمینی که حاکمانشان دنیای کودکانه شما را به رسمیت نشناختند و روح و روان زلال و بی‌آلایشتان را آزردند، زندگی نکنید. آخر چندبار دلهای کوچک و پاک و معصوم شما را لرزاندند و اشک جدا شدن از پدر و مادرتان را از چشمانتان جاری کردند. نمی‌دانم شاید در سرزمین دیگری که مهر مادر و فرزند را بفهمند و درک کنند، حتی در نبود من احساس آرامش و امنیت بیشتری داشته باشید. من هم چون بسیاری از مادران دیگر تاب خواهم آورد؛ نه داوطلبانه بلکه از سر جبری که به ما تحمیل شده است. می‌دانم که این هجران برایم سخت خواهد بود، اما تحمل هراس و اشک‌ها و احساس ناامنی‌تان را ندارم.
هروقت صدایم می‌کردید، جواب من “جان مادرجان” بود. تمام تلاشم را کردم تا آسیب نبینید. ای عزیزترین عزیزهایم، مرا ببخشید. محرومیت‌هایی که حکومت قصد داشت بر من تحمیل کند، بیش از من بر شما تحمیل شد و شما در این عمر کوتاه هشت سال‌ و نیمه‌تان، رنج‌های فراتر از توان کودکی‌تان متحمل شدید.
صبحگاه ۲۶ تیرماه علی جان و کیانا جانم کشورم را ترک می‌کنند. نمی‌دانم تا چه زمانی. شب را تا سحر نشسته‌ام. لحظه رفتنشان فرا می‌رسد. بی‌تاب‌تر می‌شوم. نگاهی به اطرافم می‌اندازم. روبه‌روی من تخت ساجده عرب‌سرخی است که یک سال درد جدایی از صبای ۹ ساله‌اش را تاب آورد. کنارم تخت فاران حسامی است. ۳ سال است که از آرتین کوچکش که الان ۶ ساله است دور افتاده است. این طرف تختم مریم اکبری خوابیده که سارای زیبارویش ۶ سال است که مادر را در خانه ندیده است. سارا آخرین بار وقتی مادر را در خانه دید فقط ۳ سال داشت. ندا مستیمی هم در اتاق کناری است که غزاله ۹ ساله‌اش را در خانه گذاشته است. خدایا دور و برم پر از مادران رنج کشیده است.
چگونه ندیدن علی و کیانا را تاب خواهم آورد، قصه مادر موسی را به یاد می‌آورم. خداوند به مادر وحی می‌کند موسی را شیر بده و در داخل سبد بگذار و به رود نیل بسپار. او را به تو بازمی‌گردانم. جمله آخر را می‌گوید تا شاید دل مادر را راضی و آرام نگه دارد.
صبحگاه دل مادر موسی تاب نمی‌آورد و می‌خواهد اسرار عیان کند. خداوند دلش را آرام نگه می‌دارد. ظلم ظالم دوران مکان و زمان نمی‌شناسد. ظلم ظالم مهر مادر و فرزند نمی‌شناسد. جمله بازجویم به یادم می‌آید. “مگر مادران غزه مادر نیستند” قطعا او مرا در چون مادر غزه‌ای نمی‌دید، بلکه در ناخودآگاهش بی‌آنکه حتی به‌درستی بیندیشد، در راهی پای گذاشته بود که به طور عینی خود را در جایگاه صهیونیستی در برابر مادران غزه قرار می‌داد.
شب است و سکوت همه جا را فرا گرفته است. من زانو به زانوی مادر موسی نشسته‌ام. دستهایمان در دست یکدیگر است. بالاخره این ظلم ظالمان سرخواهد رسید. دیر یا زود، تا آن زمان اگرچه به رنج و درد و اشک، اما مقاوم خواهم ایستاد. مادر موسی از ظلم فرعون کودکش را به رود نیل سپردتا در سرزمینی درآید که درآید که از ظلم در امان باشد. من هم علی و کیانا جانم را به پرواز و آسمانی می‌سپارم تا در سرزمینی درآیند که بیش از این رنج و اندوه نکشند و دلهایشان بیش از این نلرزد. شاید در آن سرزمین کیانا و علی راحت سر بر بالش بگذارند و بخوابند. پس از رفتن تقی تختخواب‌هایمان را در یک اتاق به هم چسبانده بودیم. من وسط می‌خوابیدم. دستهایم را از دو طرف باز می‌کردم. علی روی دست راست و کیانا روی دست چپم می‌خوابیدند. وقتی خوابشان می‌برد، سرهایشان را روی بالش‌هایشان می‌گذاشتم. به کرات اتفاق افتاده بود که به محض جدا شدن علی از من، از خواب می‌پرید تا ببیند من کنارش هستم یا نه. و من شرمسار از این حس ناامنی فرزندم بودم که همواره در هراس از دست دادن مادر بود.
تلاش می‌کردم تا احساس امنیت را که بارها در هجوم ناجوانمردانه‌شان “که کوچکترین اعتنایی به روح و روان و دنیای کودکانه فرزندانم نداشتند” ظالمانه از کودکانم ربوده بودند، از وجود مادرانه‌ام بگیرند. اما غافل از اینکه نه فقط امنیت بلکه مادر را هم از فرزندانم ربودند.
اکنون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. شغلم، خانه‌ام، فعالیت‌های مدنی و دفتر کار فعالیت‌های حقوق بشری و بودن با همسرم را ظالمانه از من گرفتند. خم به ابرو نیاوردم. حتا گاه به دلیل کوته‌بینی و تنگ‌نظری‌هایشان دلم برایشان می‌سوخت. “اردیبهشت سال ۹۱ و در حالی که تقی ۲۴ بهمن ۹۰ ایران را ترک کرده بود، بازداشت شدم و خرداد همان سال یعنی پس از یک ماه از بازداشتم یارانه من، کیانا و علی جانم قطع شد. درحالی که می‌دانستند من بی‌کار بودم و تقی هم پناهنده کشور فرانسه شده بود. می‌خواهم بگویم از شدت تنگ‌نظری و اعمال محرومیت‌هایی که به من وعده داده بودند، از ۴۵ هزارتومان برای علی و کیانا نگذشتند”.
اما اکنون که پاره‌های تنم و تمام حس و وجودم یعنی فرزندان عزیزم را تا مدتها نخواهم دید، نه گریه و ناله مادرانه که از ته دل خون می‌چکانم و خدایم و ملتم و تمام مادران رنج کشیده تاریخ را گواه می‌گیرم که این ظلمی نابخشودنی است که چهره ظالمان را بیش از پیش عیان می‌کند.
به ساعت نگاه می‌کنم الان دیگر هواپیما بلند شده و علی و کیانا رفتند و من مادر دردمند در این سرزمین خسته از ظلم ماندم. دلم صدپاره است. بلند می‌شوم. دستهایم بی‌اختیار به سوی آسمان است. خدایا دستانم را بگیر و صبر را بر من فرو ریز. تا مدت‌ها دیگر روی ماهشان را نخواهم دید. صدایشان را نخواهم شنید. دیگر بویشان را در آغوشم حس نخواهم کرد. ای وای چقدر آغوش من بدون فرزندانم سرد و خالی است. دستهایم به سمت سینه‌ام که گمان می‌کنم آتش گرفته بازمی‌گردد. گونه‌هایم از اشک می‌سوزد. این گدازه‌های آتش که از چشمانم روان شده، از اعماق وجودم شعله می‌کشد و جانم را آتش می‌زند. به کدامین گناه؟ ای تو که در تمام این لحظه‌های پردردم با من بودی و هستی، مرا در برگیر و دل و ایمانم را نگه دار. یادت هست همین حال و هوا را بارها در بند ۲۰۹ اوین و در زندان زنجان داشتم، من این درد را بارها با تو مرور کردم. تصور می‌کردم دعایم را مستجاب می‌کنی و یا حداقل صبرم را زیاد می‌کنی. اما من امشب بی‌تاب‌تر از همیشه‌ام. دلم از تو هم گرفته است. اما می‌دانم که آرامش را به من ارزانی خواهی داشت. با خود می‌اندیشم تا این رنج‌ها و این درها در تاریخ بشریت نباشد، تا رنج مادران رنج کشیده تاریخ، از مادر موسی و اسماعیل و عیسی تا مادران جدامانده از فرزندانشان در همین زندان اوین نباشد، تا اشک ساجده، مریم، فاران، ندا و غیره نباشد، آزادی و عدالت در این سرزمین و هر سرزمین دیگری در هر دوران و زمانی ارزش نخواهد داشت.
وجود این مادران و زنان در این مکان‌های پررنج اما مقدس است که چون مهمیزی ارزش‌هایی چون انسانیت، شرف، عشق و صلح را زنده نگه داشته است.
تخت‌خواب‌های دور و برم را نگاه می‌کنم. کم‌کم آفتاب سر می‌زند و من تا دقایقی دیگر از چهره مهربان بهاره هدایت، مهوش شهریاری، فریبا کمال آبادی، نسیم باقری، نسیم “مریم” زرگران، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتاب “چی”، فاران حسامی، ریحانه حاج ابراهیم، رویا صابری، بهناز ذاکری، آتنا فرقدانی، آتنا دائمی، الهام برمکی، الهام فراهانی، ندا مستقیمی و شکوفه آذرماسوله صفا و محبت و عشق را برخواهم چید.
من در کنار ۲۰ زن ایرانی که ۱۰ نفر آنها مادر هستند و ۴ نفرشان کودک زیر ۱۰ سال دارند، نه برای کاشتن کینه و از بین بردن کسی، بلکه برای کاشتن . پربار کردن صلح و آرامش و تقویت بنیان‌های انسانیت و شرافت و نه در مقام و نمایش قهرمانان بلکه در مقام “زن” و “مادر” و نه با توسل به تندی و افراطی‌گری بلکه با مهر که قطعا با حس و حال مادرانه و زنانه‌مان توام است، این رنج را در کنار هم تاب می‌آوریم. باشد که سرزمین‌مان سرافراز و ملت‌مان سربلند باشد.
narges mohammadi